
02-06-2010
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آخرین
آخرین
روزنه ای از امید ، گرم و گرامی
روشنی افكنده باز بر دل سردم
دایم از آن لذتی كه خواهم آمد
مستم و با سرنوشت بد به نبردم
تا
بردم گاهگاه وسوسه با خویش
كای دله دل ! چشم ازین گناه فرو پوش
یاد گناهان دلپذیر گذشته
بانگ برآرد كه : آی شیطان ! خاموش
وسوسه ی تو به در دلم نكند راه
توبه كند ، آنكه او گنه نتواند
گرگم و گرگ گرسنه ام من و گویم
مرگ مگر زهر توبه ام بچشاند
باز شب آمد ، حرمسرای گناهان
باز در آن برگ لاله راه نكردیم
وای دلا ! این چه بی فروغ شبی بود
حیف ، گذشت امشب و گناه نكردیم
ای لب گرم من ! ای ز تف عطش خشك
باش كه سیرت كنم ز بوسه ی شاداب
از لب و دندان و چهره ای كه بر آنها
رشك برد لاله و ستاره و
مهتاب
اختركان ! شب بخیر ، خسته شدم باز
بسترم از انتظار خسته تر از من
خسته ام ، اما خوشم كه روح گناهان
شاد شود ، شاد ، تا شب دگر از من
مست شعف می روم به بسترم امشب
بر دو لبم خنده ، تا كه خنده كند روز
باز ببینم سعادت تو
چه قدر است
بستر خوشبختم ! آی ... بستر پیروز
از استاد مهدی اخوان ثالث
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|