متن تمام مصاحبه های بهمن قبادی در مورد 4 فیلم اول او
لازم به ذکر است که متن این مصاجبه ها از وبسایت رسمی بهمن قبادی گرفته شده و عینا در اینجا آمده است
مصاحبه «ايوينينگ كلاس» با بهمن قبادي
چشمان بهمن قبادي از برقي شاد و خرم آكنده است. او مردي ريزاندام است اما جملات ابتداي مصاحبه اين امر را برايم محرز كرد كه من در حضور يك روح بزرگ و عظيم قرار گرفتهام.
از روزنامهنگاري كه قبل از من با بهمن مصاحبه ميكرد و چون فارسي ميدانست پيشنهاد كرد كه قبل از رسيدن مترجم بهمن قبادي (كه دير كرده بود) به من كمك كند، نهايت تشكر را دارم. تلاسي لاهيجي كه حدود ده دقيقه پس از شروع مصاحبه رسيد، ترجمه بقيه مصاحبه را ادامه داد. ميان اين دو زن مترجم، احساس كردم كه توسط دو فرشته فارسيزبان محافظت ميشوم. به اين ترتيب، هياهوي ديوانهكننده سالن انتظار هتل ساتن (Sattan) را ناديده گرفتيم و من و قبادي در مورد «نيوهمانگ» و حضورش در برنامه جشن يادبود «نيوكراندهوپ»، (New Crowned Hope)، به گفتوگو نشستيم.
***
«»مايكل گوييلن: بهمن تمام فيلمهايت به طرز جذاب و مسحوركنندهاي زيبا هستند. آنها شاعرانهاند و مرا از نظر احساسي تحت تأثير قرار ميدهند. شما به عنوان فيلمسازي كه مسائل عاطفي را به واسطه سينما به همراه تأثير وسيع و دوررس سياسي خلق ميكند، مرا تحت تأثير قرار ميدهيد. از كلمه شاعرانه، تنها منظورم مناظر و دورنماي دوستداشتني و جذاب كردستان نيست، بلكه چهرهها و شخصيت مردمي كه در اين منطقه زندگي ميكنند نيز هست. آيا شما آگاهانه سينماي شاعرانه را براي دستيابي به پاياني سياسي استفاده ميكنيد؟
من اصلاً نميخواستم فيلم سياسي بسازم. تمام آنچه كه در فيلم ميبينيد، زندگي واقعي مردم است. اگر در كردستان پليس ميبينيد، چيزي هست كه به همين شكل وجود دارد. بنابراين من به دنبال ساخت يك فيلم سياسي نبودم. براي مثال هيچ جاي ايران (به غير از كردستان) نميتوانيد پست بازرسي ببينيد. زماني كه جوانتر بودم شعر مينوشتم. خواهرم يك شاعر است و شعر او روي من تأثير گذاشت؛ خصوصاً هنگاميكه جوانتر بودم. اگر به كردستان برويد اين اشعار را ميتوانيد در زندگي روزمره مردم ببينيد. آنها هميشه لبخند ميزنند حتي اگر زندگي سختي داشته باشند. موقعيت آنها سخت و مشكل است ولي با وجود آن، مردمي عاطفي هستند، نسبت به يكديگر مهربانند و هميشه لبخند ميزنند. شعر يك چيز احساسي ميان آنهاست. حقيقت فيلم من، تكاندهنده، عظيم و غمانگيز است. نميخواستم تمام آن را مستقيماً به نمايش درآورم. احساس كردم كه تماشاي آن براي تماشاگران سخت و غير قابل تحمل ميشود. ميخواستم اين حقيقت سخت و دشوار را به شكل ملايمتري نمايش دهم. ميخواستم تمام اين مشكلات را از طريق يك راه ملايم و سليس بيان كنم.
«»ميفهمم. شما ميخواهيد از طريق خيال و زيبايي، ما را در مقابل اين دشواريها حمايت كنيد.
دقيقاً. من تلاش ميكنم اين واقعيت خشن را با لايهاي از زيبايي تعديل كنم.
«»تمام فيلمهاي شما به سمت سفرهاي مرزي سوق پيدا ميكنند. در «نيوهمانگ» به نظر ميرسد كه مرزها ماوراي طبيعي هستند. درست ميگويم؟
اين درست است كه فيلمهاي من هميشه بر روي موضوع عبور از مرز بحث ميكنند اما من هميشه مرزها را چيز مضحكي پنداشتهام كه بايد به نقد گذاشته شود. البته اين تنها مسئله و مشكلي مربوط به كردها نيست كه در اين فيلم ميبينيد. اين مرزهاي ذهني است كه مشكلسازند. من مرزها را يك امر غير طبيعي ميدانم و موضوعي است كه عليه آن مبارزه ميكنم. به طور مشخص پاسخ سؤال شما را دادم؟
«»من صددرصد با شما موافقم و پاسخ شما كاملاًمرا قانع كرد. من اينگونه استنباط كردهام كه «نيمۀماه» از موسيقي ركوييم (Requiem) موتزارت الهام گرفته شده است و مامو كموبيش روح موتزارت را دربرميگيرد. ممكن است كمي در اين باره صحبت كنيد؟
بسيار جالب توجه است كه متوجه اين مسئله شديد. اين دقيقاً همان چيزي است كه مد نظر من بوده. حتي خود اسم مامو (Mamo) قبل از هر چيز ميخواستم يادآور شخصيت موتزارت باشد، اما اين حقيقتاً به نوعي رؤياي من بود. ميخواستم با مقايسه و برقراري تناسب ميان موتزارت و مامو، كاري بسيار شورآفرين انجام دهم. زيرا تصاوير زيبايي از موتزارت در اين فيلم هست. مسئله اساسي من، تماشاگران غربي نبودند بلكه بيشتر خود كردها هستند. فكر نميكنم اگر اين شخصيت شباهت بيشتري به موتزارت غربي داشت، آن را ميپذيرفتند. چون نميخواستم احساسات آنها را خدشهدار كنم. ميبايستي به انتظاراتي كه از يك فيلم كردي وجود دارد ـ كه تبلور مردم كردستان است ـ احترام ميگذاشتم. بنابراين بايد به شخصيتي كه براي آنها قابل قبولتر بود، ميپرداختم، در غير اين صورت من با نسخه غربي موتزارت، اثر شورانگيزتر و عميقتري ميساختم. اكنون به سانسورهايي كه توسط خودم در فيلم انجام شد اشاره ميكنم. من بايستي اين كار را هم به خاطر خود كردها و هم به دليل ديدگاههاي دولت انجام ميدادم. براي مثال، يك سكانس موزيكال بسيار زيبا در فيلم وجود داشت كه زني آواز ميخواند، اما من بايد خودم اين سكانس را سانسور ميكردم چون ميدانستم كه دولت بهسختي آن را ميپذيرد. بنابراين آن را حذف كردم. خندهدار اينجاست كه حتي با اينكه من خودم آن را كاملاً سانسور كردم، هفته پيش فيلم در همان ابتدا در ايران ممنوع شد. اتهام اين بود كه فيلم تجزيهطلب است؛ كه حرف كاملاً پوچ و بيمعنياي است. «نيمه ماه» به هيچ عنوان يك فيلم جداييطلب نيست. به همين دليل، اكنون براي سانسورهايي كه خودم در فيلم انجام دادم تأسف ميخورم. احساس ميكنم اگر قرار بود ممنوع شود، بهتر بود همانگونه كه دوست داشتم بار اول آن را به نمايش درميآوردم.
«» شنيدن اين مسئله ناراحتكننده است؛ نه تنها ممنوعيت فيلمتان بلكه تأسف و ناراحتي خود شما. يك گفته قديمي است كه ميگويد، مرگ در وسط يك زندگي طولاني قرار دارد، و تأملات شما در مورد مرگ در «نيمه ماه» بسيار عميق بودند. به نظر ميرسد مرگ را در مفهوم و زمينه گستردهتري مورد بررسي قراردادهايد. ممكن است كمي راجع به آگاهي مامو از مرگ و اينكه شما چهگونه با اين هشياري در سرتاسر فيلم بازي كرديد صحبت كنيد؟
رابطهاي كه مامو با مرگ در اين فيلم دارد، مانند رابطه خود من با مرگ است. من آدمي هستم كه عميقاً و بهشدت از مرگ ميترسم. اين بيم در زندگي روزمره من، وقتي در خيابان راه ميروم ، وقتي كار ميكنم، شب هنگام خواب و هنگاميكه به آنچه روز بعد ميخواهم انجام دهم، به چشم ميخورد. من هميشه اين ترس عميق و دروني را با خود دارم. خصوصاً اين روزها، من اين احساس قوي و ترس شديد نسبت به مرگ را دارم. براي مثال، زماني كه به خانهام در تهران بازميگردم، هميشه اين تصور قبلي را دارم كه اتفاق بدي قرار است بيفتد، زلزله، حمله امريكا و بمبگذاري. هر روز با اين ترس زندگي ميكنم؛ حتي به دفعات اين را در دفتر خاطراتم يادداشت ميكنم كه بهزودي ميميرم. اين يعني شايد ده يا بيست سال ديگر زندهام و زود ميميرم.
«» من از شنيدن حرفهايتان بسيار دلسرد شدم و اميدوارم حقيقت نداشته باشد. اميدوارم به عنوان استاد ما، سال هاي طولاني اين كار را ادامه دهيد. ممكن است اين گفته شاعر امريكاييها، والاس استيوسن (Wallace Stevens) كه«مرگ ما در تمام زيباييهاست» براي تان كمي تسكينبخش باشد؟
آرزو ميكنم كه اينگونه فكر كنم. ممكن است حقيقت داشته باشد، اما در عين حال، اين يك لرزش عميق است كه در درون خودم حس ميكنم. تنها اين واقعيت (در حقيقت نه فقط مرگ) كه تنها يك يا دو دهه براي فيلمسازي، براي من باقيمانده، اين كه بعد از بيست سال، ديگر تواني براي ساختن فيلم برايم باقي نميماند، نگراني و اندوه بزرگي براي من است و مانع ميشود كه از روزهاي زندگيام لذت ببرم. نميتوانم از لحظات حال استفاده كنم و ترس از آينده را از خودم دور كنم.
(مترجم و من با يك حس مشترك نگاهي به يكديگر انداختيم) بهمن شنيدن اين مسئله خيلي مرا ناراحت (اندوهگين) كرد. اميدوارم بتواني از حال لذت ببري و از آيندهاي كه براي همه ما نامعلوم است، زياد بيم نداشته باشي. فكر ميكنم يكي از پيچيدهترين مسائل براي غربيها درك عدم تساوي جنسي در ايران و عراق است. محرومسازي زنان از زندگي معنوي. بيشك، صحنه دهكده كوهستاني 1334 زن خواننده تبعيدي، يكي از ماندگارترين و بهيادماندنيترين تصاوير «نيوهمانگ» است.
«» پيشاپيش ميدانم كه شما (در جلسات پرسشوپاسخ) خود تصريح كردهايد كه، اين يك دهكده حقيقي نيست بلكه ساخته تصورات خودتان است. اما ممكن است برايم توضيح بدهيد چرا زنان از خواندن بازداشته ميشوند؟ چرا جرم محسوب ميشود؟ اين مسئله برايم قابل فهم نيست.
اين دقيقاً هدف من در اين فيلم است. حقيقتاً ميخواستم نشان دهم كه مانعشدن زنان از خواندن تا چه اندازه كملطفي است. زنان ايراني زيادي هستند كه هنرمندند و برايشان آوازخواندن بخشي از ابراز خلاقيتشان است و به زندگيشان معني ميبخشد... اما فكر نميكنم به اندازه كافي حق مطلب را در اين فيلم ادا كرده باشم. نياز است كه فيلم ديگري بسازم و درباره موقعيت زنان در ايران صحبت كنم... درست است كه گفتهام اين دهكدهاي واقعي نيست اما كاملاً هم تخيلي نيست. يك دهكده سمبليك است، چون هميشه ميگوييم جهان به يك دهكده جهاني تبديل شده است و اين حقيقت دارد.
«» صحنه ديگر «نيوهمانگ» كه مرا شگفتزده كرد، شنيدن صداي نيوهمانگ (Niwemang)، زن خوانندهاي بود كه بالاي اتوبوس بود. نميتوانم فكر نكنم كه در زمينه فرهنگي ما او يك فرشته يا موجود معنوي است كه آمده به آنها كمك كند تا به رؤيايشان دست يابند. آيا اينكه شخصيت او را يك موجود معنوي و غير مادي ميدانم صحيح است؟
درست است. من خواستهام او را يك فرشته جلوه دهم اما او نوعي فرشته تركيبي است. فرشتهاي است كه از زمين آمده اما در عين حال آسماني (مقدس) است. فرشتهاي است كه با زندگي مرتبط است، چنانچه در پايان به آنها كمك ميكند از مرزهاي عراق عبور كنند، اما فرشته مرگ هم هست. همانطور كه مامو را به سمت مرگش هدايت ميكند. بنابراين او يك فرشته مبهم است. ميخواستم اين چهره را به عنوان فرشته جلوه دهم. اما هشو (Hesho) اولين خواننده، نيز يك فرشته است. من ميخواستم نشان دهم، زمانيكه او در كف اتوبوس پنهان ميشود دقيقاً همانند وقتي است كه در كفن است و ميميرد. پيغامي كه براي مامو باقي گذاشت، به نحوي بيانگر اين نكته بود كه او دختر مامو است. شخصيتش نيز، يك شخصيت مرموز است كه ارتباطي با فرشتهبودن دارد. من اين دو زن را به صورت فرشته تصور كردهام، زيرا در كل زنان را فرشته ميدانم. علاوه بر اين، زنان هنرمند را به دو دليل فرشته ميدانم؛ بدين دليل كه هم زن هستند و هم هنرمند. اين فيلم را به عنوان ستايش و تكريم زنان هنرمند ايران ساختهام.
«»براي جمعبندي، بهمن فقط ميخواهم بداني كه هر روز برايت دعا ميكنم كه از شرايط سخت در امان باشي و مرگ تو را رها كند تا بتواني طي سالهاي زيادي كه پيش روي داريم باز هم براي ما فيلمهاي زيبا بسازي.
لبخند بهمن ميدرخشد و من حس ميكنم كه در ميان برق پر از نشاط چشمانش شستوشو ميكنم.
مصاحبه از: مايكل گوييلن
منبع: ايوينينگكلاس
پنجشنبه 14 سپتامبر 2006
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
ویرایش توسط زکریا فتاحی : 02-09-2010 در ساعت 09:30 PM
|