نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 02-12-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

صَليبى (منسوب به صليب)


جنگهائى كه در قرن 11 و 12 و 13 م ميان مسلمانان و مسيحيان در گرفت و چون همه مسيحيان از ملتهاى مختلف در اين جنگ شركت داشتند، آن را جنگ صليبى نامند .
مقصود مسيحيان از اين اردوكشيها رهايى بيت‏المقدس و تربت عيسى از دست مسلمانان بود .
مناسبت كلمه صليب اين بود كه هر كس عازم جنگهاى مزبور مى‏شد بر شانه راست خود صليبى از پارچه سرخ مى‏دوخت .
در جنگهاى اول صليبى تميز نژاد و اقوام و دول و ممالك از ميان برخاست و فرانسوى و آلمانى و ايتاليايى همه به نام امت عيسى قوم واحدى را تشكيل مى‏دادند و بدين مناسبت جنگهاى صليبى را جنگ خارجى نصارى نام نهاده‏اند .
ملت فرانسوى در همه جنگها (بجز پنجم و ششم) مقام اول را حايز بود ، زيرا كه جنگ اول صليب را يكى از واعظان فرانسوى برانگيخت و عمده قشون هم از آن مملكت به راه افتاد .
جنگهاى صليبى سكنه و ثروت را به وضع شگفت‏آورى جابجا كرد و ملل اروپاى غربى را با امپراتورى بيزانس و مسلمانان مشرق زمين آشنا نمود .
بيش از چهار قرن بود كه بيت‏المقدس در دست عرب بود ، اما عرب كه با ديده تقديس به آن شهر مى‏نگريست تربت عيسى و كليسايى را كه امپراتوران يونانى در جوار آن ساخته بودند و در نظر نصارى عزيز بود به حرمت مى‏داشت ، ولى چون قوم ترك سلجوقى بر آسياى ميانه تسلط يافت ، برخلاف عرب دست به آزار و شكنجه زائران زدند تا آنجا كه نصارى نتوانستند به ارض اقدس خود روند .
براى نجات تربت عيسى و جلوگيرى از هجوم مسلمانان در 1095 م پاپ اوربن )Urbain( دوم كه فرانسوى بود مجمعى در كلرمون )Clermont( (اورنى) منعقد كرد (1095 م) . و در آن با حضور جمع كثيرى از روحانيان و امناى دين و سركردگان مركز و جنوب فرانسه شرحى از صدمات زوار ارض اقدس بيان كرد و امت نصارى را دعوت نمود كه اسلحه بردارند و تربت عيسى را نجات دهند و در پايان نطق خويش اين عبارت را گفت : »از خويشتن بگذر ، صليب خود برگير ، و از دنبال من بيا«!
فوراً حاضران صليبى از پارچه ترتيب داده به شانه دوختند و فرياد برآوردند كه »مشيت خدا چنين بوده ! مشيت خدا چنين بوده«!
پس از ختم مجمع مزبور پاپ در مركز و جنوب فرانسه به گردش پرداخته مردم را به جنگ ترغيب مى‏كرد و ضمناً به عموم اسقفان نامه فرستاد و آنان را دعوت كرد كه براى جنگ صليب به وعظ پردازند و ديگران را نيز به وعظ وادارند . ضمنا وعده داد كه هر كس در اردوكشى شركت كند تمام معاصى و گناهانش آمرزيده خواهد شد و مادام كه اردوكشى خاتمه نيافته زن و فرزند و دارايى‏اش از تعرض مصون و در امان ديانت خواهد بود .
يكى از ياران پرشور پاپ راهبى بود اصلاً از حوالى آمين موسوم به پطرس و ملقب به ناسك . وى از هر جا مى‏گذشت شورى عظيم براى جنگ صليب برپا مى‏كرد.
در خلال اين احوال قشون صليب مجهز شد . به حكم پاپ 15 اوت 1095 م روز حركت اعلام گرديد و قرار شد قشون صليبى به چهار قسمت شده هر يك مسيرى در پيش گيرد و عاقبت همه در كنار قسطنطنيه به هم برسند . چون سپاهيان بدان شهر رسيدند از كثرت عده مردم شهر را به وحشت انداختند و ظاهراً تعداد آنان به 300000 مى‏رسيد .
امپراتور آلكسى مى‏خواست هر چه زودتر شر قشون صليب را از سر خود دفع كند ، زيرا مى‏ترسيد كه ثروت آن شهر ديگ طمع آنان را به جوش آورد ولى بى‏ميل هم نبود كه به دستيارى آنان بلادى را كه قوم ترك در آسيا متصرف شده بود بدون خرج پس بگيرد و بدين منظور بعضى از رؤساى صليبى را به طرف خود كشيد و از آنان قول گرفت كه شهرهاى آسياى صغير را به او بدهند . آنگاه وسايل لازم را جهت روانه كردن قشون تهيه كرد و سپاهى هم به كمك آنان فرستاد (1098 م) صليبيان جلوى نيقيه (نيسه) رسيده آن را محاصره كردند و نزديك بود آن را بگشايند كه درفش امپراتورى برفراز ديوار آن به اهتزاز درآمد و معلوم شد كه قشون امپراتور در خفا با تركان قرارى داده تنها وارد شهر شده‏اند و دروازه را براى قشون صليب بسته‏اند . ناگزير صليبيان به سمت بيت‏المقدس روانه شده و دو سال در راه ماندند . سپاهيان امپراتور فقط چند راهنما به آنان دادند ، و آنها نيز چند بار راه را گم كردند و شايد در كار هم تعمد داشتند .
صليبيان پس از تحمل رنج و مشقت بسيار در 6 ژوئن 1099 - يعنى 3 سال بعد از تاريخ حركت - عاقبت به بيت‏المقدس رسيدند . در اين موقع از افراد آنان بيش از 40000 تن نمانده بود .
در روز 15 ژويه 1099 م در ساعت سه كه موقع مرگ عيسى بود به شهر حمله آوردند و وارد شهر شدند و خونريزى سختى برپا كردند . پس از كشتار به غارت پرداختند و سپس كشورى لاتينى در بيت‏المقدس تشكيل دادند . طولى نكشيد كشور لاتينى مزبور در مضيقه افتاد ، به خصوص پس از آنكه سلطان صلاح‏الدين ايوبى كه در تقوى و رشادت كم نظير بود ، شام و مصر را متصرف گرديد .
در 1187 م محاربه سختى در نزديكى طبريه درگرفت . مسيحيان شكست خوردند و پادشاه بيت‏المقدس گوى‏دولوزينيان )Guy de Lusignan( به دست دشمن افتاد، صلاح‏الدين تقريباً تمام قلمرو مملكت لاتينى را در فلسطين تحت تصرف درآورد و پس از چند روز محاصره ، بيت‏المقدس ناچار به تسليم گرديد (2 اكتبر 1187 م) .
اين مصايب باعث شد كه جنگ سوم صليب در بگيرد . امپراتور فردريك ريش قرمز ، پادشاه فرانسه فيليپ اگوست و پادشاه انگليس ريچارد شيردل عازم جنگ گرديدند . فردريك با قشون صليب آلمان پيش از ديگران به آسياى صغير رسيده قشون ترك را در قونيه شكست داد و از توروس گذشته در ساحل قره‏سو (سيدنوس )Cydnus( اردو زد . وى را نزله‏اى عارض شد و در آب ناپديد گرديد . قشون او در برابر عكا به قشون فرانسه و انگليس ملحق شد .
فيليپ‏اگوست از جنوه )Gإne( و ريچارد شيردل از مارسى حركت كرده به صقليه (سيسيل) رفتند (1190 م) و از آنجا به عكا آمدند . ريچارد در اين اثنا جزيره قبرس را نيز تسخير كرد . دو پادشاه در كنار عكا اردو زدند . در آن موقع متجاوز از يك سال بود كه آن شهر از طرف دريا و خشكى محصور بود چنانكه مى‏گويند در آن محل 9 جنگ بزرگ و بيش از صد محاربه اتفاق افتاد .
صلاح‏الدين هر چند كوشيد نتوانست شهر را از محاصره بيرون بياورد ، اما صليبيان هم نتوانستند برج و باره شهر را بشكنند . عاقبت گرسنگى ساخلو مسلمانان را وادار كرد كه در ژويه 1191 تسليم شوند در اين موقع فيليپ اگوست دست از جنگ كشيده به فرانسه رفت ، ليكن ريچارد شيردل دو سال ديگر در ارض اقدس ماند و آثارى از خود بروز داد كه دشمنان وى نيز شجاعت او را تمجيد مى‏كردند و از درنده‏خويى او به وحشت بودند . با وجود اين وى نتوانست به بيت‏المقدس برسد و آن شهر در دست مسلمانان ماند و قلمرو كشور لاتين منحصر به فنيقيه قديم و عكا پايتخت آن شد . اين شهر تا 100 سال ديگر يعنى تا 1291 م در دست نصارى باقى ماند .
جنگ چهارم صليب در واقع دنباله سوم بود كه تقريباً پنج سال بعد از مراجعت ريچارد ، پاپ اينوسان سوم آن را برانگيخت (1198 م) اين جنگ اردوكشى سر كردگان بود . حاكم شامپانى را به رياست برداشتند . در اين جنگ پادشاه فرانسه و انگلستان كه با هم درآويخته بودند ، شركت نكردند . پس از مرگ حاكم شامپانى بونيفاس دومون‏فرا )Boniface( )de Montferrat( - نامى را از سركردگان پيمون )Piإmont( به جاى او نشاندند .
پاپ قشون صليب را بر آن داشت كه به مصر حمله كند ، زيرا مصر مركز قدرت مسلمانان شمرده مى‏شد ، صليبيان بدون زد و خورد قسطنطنيه را تصرف كردند و شاهزاده الكسى فرزند اسحاق )Isaac( ملقب به فرشته )l,Ange( را به سلطنت رسانيدند ، ولى عاقبت نژاد يونانى جنبش كردند و آلكسى را از تخت به زير آوردند و ضد قشون صليب مجهز شدند .
صليبيان كه در خارج شهر اردو زده بودند كمر به تسخير آن بستند و در 12 آوريل 1204 م شهر را گشوده غارت كردند و سپس قلمرو امپراتور بيزانس را بين خود تقسيم نمودند و شالوده امپراتورى لاتينى را در قسطنطنيه ريختند و بودوئن والى فلاندر را به امپراتورى برداشتند و بونيفاس دومون‏فرا را نيز به سلطنت سالونيك و مقدونيه تعيين كردند و او را مطيع امپراتور قرار دادند . اين امپراتورى قريب نيم قرن طول كشيد تا قوم بلغار از طرف شمال حمله آورده از 1205 م به بعد امپراتور بودوئن را شكست داد و عاقبت او را كشت .
خانواده يونانى نژاد هم كه پايتخت خود را به نيسه منتقل كرده بود از جانب مشرق تاخت آورد تا اين كه در 1261 ميشل پاله ئولگ مجددا قسطنطنيه را گرفت و امپراطورى لاتين را برافكند .
جنگهاى اخير صليب :
از تصرف و تاراج قسطنطنيه به خوبى پيداست كه افكار مسيحيان به كلى عوض شده و ايمانشان سست گرديده بود . با وجود اين باز چند جنگ صليب در خلال قرن 13 م به وقوع پيوست ، ولى در اين جنگها (جز جنگ ششم) شكست همواره نصيب نصارى بود .
در جنگ پنجم صليب (1221 - 1217 م) پادشاه مجارستان اردويى به مصر كشيد و قشون وى اغلب از اهالى آلمان و قوم مجار بودند اما به مصيبت سختى دچار شدند .
جنگ ششم (1229 - 1228 م) را اين خصوصيت حاصل آمد كه پاپ سردار قشون صليب يعنى امپراتور فردريك دوم را تكفير كرد . على هذا امپراتور به عوض جنگ با مسلمانان با ايشان وارد مذاكره شد و مهارتى به خرج داد و بيت‏المقدس را از سلطان مصر پس گرفت و در ازاى آن پيمان اتحادى با وى بست ، اما اين سياست هياهويى پديد آورد و جنگ از نو در ارض اقدس شعله كشيد ، چنانكه در 1244 م بيت‏المقدس باز به دست تركان افتاد و قريب 700 سال (تا 1917 م) در دست آنان ماند .
جنگهاى هفتم و هشتم به اقدام سن‏لوئى، پادشاه پرهيزگار فرانسه برپا گرديد .
جنگ هفتم (1254 - 1248 م) بر سر تسخير مصر بود و در آغاز آن دمياط فتح شد ، اما طغيان نيل و نزول بلا و حمله مسلمانان دست به هم داده قشون صليب را به تسليم مجبور ساخت . سن‏لوئى فديه گزافى پرداخت تا سر كردگان وى را آزادى بخشيدند و دمياط را پس داد تا خود او را رها كردند .
در جنگ هشتم (1270 م) سن‏لوئى بر سر تونس رفت ، ليكن در آنجا مبتلى به طاعون شد و درگذشت و جنگ صليبى خاتمه يافت .
نتيجه‏اى كه پاپ از جنگ مى‏خواست استخلاص ارض اقدس بود كه عاقبت حاصل نگرديد . به علاوه در نتيجه اين جنگ شالوده دو مملكت هم در مشرق ريخته شد (مملكت بيت‏المقدس و امپراتورى لاتينى در قسطنطنيه) كه هيچيك دوام نياورد . اما از اين جنگ در خود مغرب زمين و به خصوص فرانسه و آلمان و ايتاليا نتايج بسيار مهم عايد گرديد كه بعضى اقتصادى بود و پاره‏اى سياسى و اجتماعى .
جنگهاى صليبى به تجارت درياى مغرب فايده عمده رسانيد و بر مراوده بلاد مغرب و مشرق از راه دريا افزود . حمل سپاهيان صليبى و زوار دريانورد مارسى و جنوه (ژن) و پيز )Pise( مخصوصاً ونيز را متمول كرد چنانكه مرتباً سالى دو بار از بنادر مختلف بحريه واقعى به جانب ارض اقدس روان مى‏شد .
مادام كه مسيحيان صاحب اختيار بنادر شام بودند ، سوداگران فرانسه و ايتاليا بدان صوب عزيمت كرده امتعه گرانبهاى مشرق را مى‏خريدند .
نتيجه غير مستقيم جنگ صليب بسط تجمل و تمدن در مغرب بود ، زيرا در آن موقع نواحى مشرق زمين كه مسكن قوم عرب و نژاد يونانى بود از لحاظ پيشرفت و تكميل مدنيت بر نواحى مغرب پيشى داشت، چنانكه قشون صليب از ديدار آثار تجمل شيفته شد و استعمال فرش و آيينه و اثاث‏البيت زيبا و اسلحه ظريف و قماشهاى فاخر و پارچه‏هاى ابريشمى و مخمل و غيره همه در اوان جنگ صليب و در نتيجه آن جنگ رايج و متداول گرديد .
اما اگر بخواهيم آنچه را كه مغرب زمين در امر علم و هنر و زراعت و صناعت از مشرق كسب كرده ، همه را از بركت جنگ‏هاى صليبى بدانيم راه مبالغه رفته‏ايم ، زيرا پرتو مدنيت اسلامى از جانب اسپانيا و صقليه (سيسيل) نيز مانند مصر و شام نفوذ مى‏كرد و بدين جهت نمى‏توان به يقين گفت كه مثلاً بعضى از اختراعات چين از كدام راه و از چه زمانى در اروپاى غربى رواج يافته است از قبيل كاغذى كه با كهنه مى‏ساختند و از قرن 12 م به بعد در فرانسه معمول شده ، و قطب‏نما كه در قرن 11 م و قبل از جنگ اول صليبى در سواحل درياى مغرب بكار مى‏رفته است .
مهم‏ترين نتيجه اجتماعى جنگهاى مزبور آن بود كه مؤيد زوال قدرت ارباب املاك گرديد ، زيرا بسيارى از ايشان در خلال جنگها مردند و آنان هم كه جان به در بردند لا شى‏ء محض شدند .
اين نكبت و زوال قدرت ارباب املاك به حال پادشاهان و امراء خاصة اهالى بلاد و قصبات كه به ازاى وجه نقد آزادى خود را مى‏خريدند ، بسيار نافع افتاد . از اين گذشته مردم فرانسه را در نتيجه جنگهاى صليبى نفوذ سياسى و تجارتىِ مهمى در مشرق زمين مسلم آمد كه در ظرف قرون متمادى باقى ماند و شأنى يافت كه هنوز هم آثار آن باقى است . (ترجمه آلبرماله . تاريخ قرون وسطى : 39 - 217)
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید