پیدایش ایران و امپراطوری مادها
سه قوم آریایی در ایران
به طور کلی ازمنهی تاریخی ماد در ایران، از اواخر سدهی هشتم پیش از میلاد آغاز میگردد. در حوالی این قرن سه قوم آریایی نقاطی را در ایران اشغال کرده دولتهای ملوک الطوایفی تشکیل داده بودند: 1- مادیها در مغرب 2- باکتریها (باختریها) در مشرق و 3- پارسیها در جنوب.
مادیها مردمی آریایی نژاد بودند که در اواخر قرن هشتم یا ابتدای قرن هفتم پیش از میلاد دولت ماد را بنیاد نهادند. زمان ورود این قوم به ایران به درستی معلوم نیست، چنان که موقع در آمدن آریانها به این کشور در پردهی ابهام قرار دارد.
دیوکس (دیاکو - دیا آکو ) که بود؟
هرودوت مینویسد: یکی از اهالی خردمند ما به نام دیوکس (Deiokes) پسر فرورتیش (Phruortes) را هوای تحصیل اقتدار و سلطنت در سرافتاد. پس برای ارضاء حس جاهطلبی خود نقشههایی طرح کرد. در آن روزگار مادها در دهات پراکنده ساکن و فاقد هرگونه حکومت مرکزی بودند و در نتیجه بیقانونی در سراسر خاک آنها رواج داشت. دیوکس که یکی از مردان برجستهی ده خویش و معتقد به این اصل بود که بین ظلم و داد مبارزهای همیشگی و ابدی وجود دارد، با جدیتی هر چه تمامتر به اجرای عدالت و بسط نصفت پرداخت. مردم ده که فضل و برتری او را مشاهده کرده بودند، وی را به عنوان داور اختلافات خود برگزیدند و او که از یک طرف به عدالت معتقد و از سوی دیگر طالب کسب قدرت بود، در این سِمَت چندان شرافت و درستکاری به کار برد و در نظر هموطنان از چنان اعتباری برخوردار شد، که توجه ساکنان سایردهات را نیز به خود جلب کرد. آنان که از دیرباز داوریهای دور از داد و آلوده به غرض و ستم آزارشان داده بود، با شنیدن آوازهی امانت و صداقت دیوکس و بر حق بودن دواریهایش، دعاوی خود را نزد وی میبردند، تا بدانجا که جز او کسی مورد اعتمادشان نبود. بدین ترتیب مراجعات دیوکس روز به روز افزونتر میشد. پس از چندی دیوکس اظهار داشت که دیگر به شکایات رسیدگی نخواهد کرد، زیرا انجام این مهم وی را از پرداختن به کارهای شخصی باز میدارد. با انجام این کار، دزدی و تبهکاری و ستم و بیداد از سرگرفته شد و حتّی شدت و شیوعی بیش از پیش یافت. مادیها گرد هم آمده آهنگ آن کردند که برای سامان بخشیدن به کار ملک پادشاهی برگزینند، و به اتفاق نظر دادند که متصدی این مقام کسی جز دیوکس نباشد. دیوکس خواستار کاخ شاهی و گارد شخصی شد. مادیها در جایی که خود او نشان داده بود کاخی بر پا کرده (محل کاخ در اکباتان و به گفتهی پلی نوس مساحت آن هفت اسنا و یعنی نزدیک به یک مایل بود.) بوی اختیار دادند که خود نگهبانانی از میان افراد ملت برگزیند.
بدین ترتیب دیوکس بر تخت شاهی نشست، سپس مردم را به بنای شهری بزرگ فرا خوانده. او از آنها خواست که قرارگاههای خود را ترک گویند و پایتخت تازه را مورد توجه اصلی خود قرار دهند. مادیها بدین کارنیز تن در داده شهری به نام اکباتان (که اکنون همدان خوانده میشود) بنا نهادند. شهر دارای هفت دیوار دایرهای تو در تو، هر دیوار از دیوار بعدی بلندتر و بارگاه شاه و خزائن وی در درون آخرین محوطه واقع شده بود، و محیط دیوارهای خارجی به دیوارهای آتن شباهت بسیار داشت. رنگهای دیوارهای هفتگانهی مزبور به ترتیب سفید، سیاه، ارغوانی، آبی و نارنجی بود. از بام دو دیوار آخر، یکی را با سیم و دیگری را با زر مستور ساخته بودند. از آن پس دیوکس از بیم توطئه چینی اطرافیان، کوشش داشت کمتر در دسترس خویشان و نزدیکان خویش قرار گیرد.
دیوکس پس از پایان یافتن این مقدمات، با همان جدیت پیشین به بسط انصاف و گسترش داد پرداخت. دعاوی مردم نوشته و برای شاه فرستاد میشد و وی دربارهی آنها داوری کرده تصمیم خود را به صاحبانشان ابلاغ میکرد. علاوه بر این، پادشاه جاسوسان و خبر چینانی در سرتاسر قلمرو خویش داشت که گناهکاران را تعقیب و موجبات کیفر آنها را فراهم میآوردند. بدین ترتیب دیوکس مادیها را به صورت ملتی یگانه در آورد که به تنهایی بر آنها فرمان میراند. وی پس از پنجاه و سه سال سلطنت در گذشت (655 پ.م) دیوکس را « دیوکه »، « دایاکو » و « دیااکو » نیز خواندهاند.
نظر به اینکه در دوران سلطنت این پادشاه، سناخریب پادشاه آشور سرگرم زد و خورد با دولتهای بابل و عیلام بود، طبعاً نمیتوانست به کشور ماد توجه داشته باشد، و دیوکس با استفاده از این فرصت، بر توسعهی متصرفات خویش میافزود. وانگهی در این زمان موجبی برای دخالت آشور در کارهای ماد وجود نداشت، چه این کشور مالیتهای مقرر را در موقع تعیین شده به آشور میپرداخت. تنها یک مورد وجود داشت که به سبب سرپیچی مردم الیپی Elipi) کرمانشاهان ) از پرداخت مالیات، آشور نیرویی بدانجا فرستاده شورشیان را به جای خود نشاند.
فرورتیش یا خشتریته (khashathrita)
پسر دیوکس که همنام نیای خویش بود، با در گذشت پدر (655 پ.م.) به پادشاهی ماد، رسید. وی وارث سلطنت بر قلمرو نسبتاً وسیعی بود که از همدان تا بخش خاوری دماوند و کنارههای کویر کشیده میشد. مقارن تاجگذاری فرورتیش، سکائیان در حوالی دریاچهی ارومیه و پارسیها نیز در جنوب شرقی آن دریاچه زندگی میکردند. فرورتیش پارسیها را کاملاً فرمانبردار خود ساخت و با کیمریان و مانتائیان طرح دوستی و اتحاد ریخت. وی سیاست پدر را در حفظ روابط دوستانه با دولت آشور دنبال کرده هر ساله مالیات مقرر را به آشور بنیپال پادشاه آشور میپرداخت. اما پس از چندی در اثر غرور ناشی از تسلط بر پارسیان و اتحاد با کیمریان و مانتائیان تصمیم گرفت بر آشور حمله برده کشور ماد را به کلی مستقل سازد و در تعقیب این تصمیم، با نیرویی گران به سوی نینوا پایتخت آشور حرکت کرد. مادیس (Madyes) پسر پارتاتوا (Parta Tua) که به فرماندهی سکائیان رسیده و با دولت آشور متحد بود، از پشت سر بر سپاهیان فرورتیش تاخته ایشان را مورد حملات شدید قرار داد. آخر الامرد رنبردی که بین او و فرورتیش به وقوع پیوست، پادشاه ماد به هلاکت رسید (633 پ.م) سکائیان با این پیروزی بر گستاخی خود افزوده نقاط مختلف ماد را به باد غارت دادند و قدرت خود را در سراسر آن کشور استقرار بخشیدند. بنا به گفتهی هرودوت، کشور ماد به مدت بیست و هشت سال (از 633 تا 605 پ.م) زیر سلطه و نفوذ این قوم قرار داشت.
سیاگزار (Cyaxares)
پس از فرورتیش، پسرش سیاگزار به پادشاهی برگزیده شد. وی سرداری شایسته و در ادارهی کارهای کشور فرمانروایی بیهمتا بود. شکست پدرش از سکائیان، به او این درس را آموخت که سپاهیان مزدور و سربازانی که به وسیله قبایل متحد فراهم میآیند، نمیتوانند در میدان نبرد بالشکریان منظم و کارآزمودهی آشوریان برابری کنند. این امر او را بر آن داشت که به پیروی از آشوریان، سپاهی منظم گردآوری و تربیت کند و نیروی مرتبی متشکل از سواره نظام و پیاده نظام به وجود آورد. سواره نظام وی از جهت شایستگی و ارزش سربازی بر سواره نظام آشوریان برتری داشت و نیروی پیادهاش به تیر و نیزه و کمان مسلح و مجهز بود.
کشور ماد یکی از مراکز مهم پرورش اسب بود و همین امر توفیق سیاگزار را در فراهم ساختن افراد سواره نظام که از کودکی در فن سواری تجربه و آزمودگی داشته و علاوه بر آن به تیر و کمان مسلح بودند، تأمین و تضمین میکرد. کارآزمودگی واستادی این سربازان تا بدانجا رسیده بود که در حین حرکت - چه در موضع تعرض و چه در حالت دفاع - از کمان خود نهایت استفاده را میبردند و کمتر اتفاق میافتاد که تیرشان به هدف اصابت نکند. یکی دیگر از امتیازات ایشان آن بود که به هنگام رویارویی با دشمن، گام پس نمیکشیدند و تنها هدف آنها از نبرد - اگر چه به بهای جانهای زیاد تمام میشد - پیشروی خود و نابودی دشمن بود. با توجه به خصایص و امتیازات برشمرده، جای شگفتی نیست که سیاگزار در نهایت اطمینان به نینوالشکر کشید، در میان راه گروهی از سواران آشوری را منهدم ساخت، زمانی دراز آن شهر را به محاصره درآورد و بر آن شد تا به وسیلهی قطع رابطهی نینوا با خارج و طول مدت محاصره، دشمن سرسخت را وادار به تسلیم کند.
اما در همین اوان به او خبر رسید که سکائیان متصرفاتش را مورد حمله و ترکتازی قرار دادهاند. پس دست از محاصرهی نینوا برداشت و به کشور خویش بازگشت. سکائیان با استفاده از سرگرمی سیاگزار از دربند قفقاز گذشته، آذربایجان را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند. سیاگزار پس از ترک محاصرهی نینوا به آذربایجان شتافت، در شمال دریاچهی ارومیه با سکائیان روبهرو شده اما به سختی از آنها شکست خورد و ناگزیر شد آنچه را که دشمن بر او تحمیل میکرد، بپذیرد (633 پ.م) سکائیان متصرفات ماد را سرتاسر درنوردیده از کشت و کشتار روی برنتافتند و تنها بعضی از مناطق مستحکم و مجهز در برابر این حمله که دنبالهاش تا دریای مدیترانه کشیده میشد، پایداری کردند.
سیاگزار که در صحنهی نبرد ناکام مانده بود، به حیله و تدبیر روی آورد: مادیس (پادشاه سکائیان) و سران سپاه او را به مهمانی با شکوهی فراخواند، به آنان جادهی فراوان نوشانید و چون از خود بیخود شدند، همگی را به هلاکت رسانید. سکائیان که شاه و فرماندهان نظامی خود را از دست داده بودند، با وجود پایداری شدید، از مادها شکست خورده در سال 605 پیش از میلاد از قلمرو سلطنت ماد رانده شدند و با این تدبیر به سلطه و نفوذ بیست و هشت سالهی ایشان پایان داده شد.
به سال 625 پیش از میلاد آشور بنیپال پادشاه آشور در گذشت و ساراکوس (سناخریب) بر جای وی نشست. در دوران پادشاهی سناخریب، نپوپولاسر Nabopolassar (نبوکدنسر) (Nabuchadnessar) فرمانروای بابل در سایهی دوستی و به یاری سیاگزار اعلام استقلال کرده خود را پادشاه خواند و به اتفاق وی نینوا را در محاصره گرفت. سناخریب که تاب پایداری در برابر آن دشمنان قوی پنجه را نداشت، آتشیگران برافروخت و خود و خانوادهاش را در آن افکند. به سال 606 پیش از میلاد نینوا به چنگ مادیان افتاده با خاک یکسان شد، بطوری که اکنون جز ویرانهای از آن بر جای نمانده است - پرستشگاهها و بناهای دیگر شهرهای آشور نیز سرنوشتی بهتر از آن نداشتند.
مادها با به دست آوردن این پیروزیهای درخشان، بر بخش اعظم آسیای صغیر مسلط شدند. نبوکدنسر دوم فرزند نبوپولسر با دولت ماد پیمان یگانگی بر قرار کرد و آمی تیس (Amytis) دختر سیاگزار را به همسری خود در آورد. دولت بابل بر بخشی از متصرفات آشور دست یافت. دولت ایران در فلات ایران مستقر شده دامنهی متصرفات خود را تا ارمنستان و سرچشمهی کاپادوکیه گسترش داد و در ناحیهی اخیر با شاخههای دیگری از آریاییان روبهرو شد که از دیر باز در آنجا استقرار یافته بودند. اما این اقوام آریایی که در اثر آسیبهای سخت ناشی از تاخت و تاز کیمریان و سکائیان توان ایستادگی در برابر مادیهای تازه نفس را از دست داده بودند، به آسانی تحت سلطهی ایشان در آمدند و بدین ترتیب مرز بخشی از کشور ماد به رود هالیس (Halys) (قزل ایرماق کنونی) رسید و دولت ماد بالیدی همسایه شد.
دولت لیدی که بود؟
لیدی دولتی نیرومند بود، مردمی جنگجو و رشید داشت و از هنگامی که یکی از اعضای دودمان مرمناد (Mermenad) به نام آلیاتس (Allyattes) به پادشاهی رسیده بود، کشور مزبور از جمله ممالک بزرگ آسیای صغیر شناخته میشد. با وجود پادشاه نیرومندی چون آلیاتس، دولت ماد آهنگ لشکرکشی به لیدی از نداشت. اما به موجب افسانهی شگفتانگیز زیر، سیاگزار چنین سودایی را در سر میپخت:
«سیاگزار گروهی از سکائیان را که به فنون نظامی آشنا بودند، به عنوان قراولان ویژهی سلطنتی در زمرهی سپاهیان خود در آورده پرورش گروهی از جوانان را - برای دمیده شدن روح سلحشوری در آنان - به سکائیان مزبور سپرد. اما از آنجا که مربیان با جوانان تحت تربیت خود درشتی میکردند، پادشاه آنان را مورد عتاب قرار داد. سکائیان به تلافی این رفتار، یکی از جوانان را به قتل رساندند و طی ضیافتی گوشت وی را به شاه خورانده، به لیدی گریختند و به خدمت آلیاتس درآمدند. سیاگزار برای استرداد آنان کوشش فراوان به کار برد، ولی شاه لیدی از تسلیم آنان خودداری کرد، و همین پیشامد موجب بروز جنگهایی بین ماد و لیدی شد.
جنگ ماد و لیدی - پیشگویی طالس
ماد از جهت شمار سپاهیان بر لیدی برتری داشت. اما این افراد از لحاظ شایستگی با سواران لیدی و سربازان یونانی که آلیاتس به خدمت گرفته بود، قابل مقایسه نبودند. این امر سبب شد که جنگهای بین ماد و لیدی و دشمنی بین دو طرف نبرد شش سال به طول انجامد. در سال 585 پیش از میلاد که با هفتمین سال نبرد مقارن بود، برابر پیشگویی منجمی به نام طالس ملطی (Tales De Milet) کسوفی روی داد. دو طرف که از این پدیدار به ترس و وحشت دچار آمده بودند، دست از جنگ کشیدند. برابر پیشنهاد دولت بابل، رودخانهی هالیس مرزبین دو دولت ما دو لیدی شناخته شد و نبردهای دراز مدت آنان بدین ترتیب پایان پذیرفت.
مرگ سیاگزار
به سال 584 پیش از میلاد سیاگزار درگذشت. وی مردی پرکار، نیرومند، با تدبیر و از شایستگی فراوان برخوردار بود. سپاهیانی کار آزموده و تعلیم دیده فراهم کرد و در این راه چنان کاردانی و تدبیری از خود نشان داد که علیرغم شکستی که در آغاز سلطنت از آشوریان و سکائیان خورده بود، بالاخره توانست سکائیان را از خاک ماد بیرون براند، نینوا را فتح کند و بر بیش از نیمی از آسیای صغیر تسلط یابد.
هرودوت میگوید: پیش از سیاگزار، در نبردها کمانداران و سواره نظام ماد به صورت دست جمعی و بدون مراعات نظم و ترتیب با دشمنان خود روبهرو میشدند. ولی سیاگزار صنف ویژهی سواره نظام را از کمانداران جدا کرد و هر یک از دو قسمت را به کار ویژهای برگماشت.
آستیاگ یا آژدی هاک (Astyages)
پس از مرگ سیاگزار، ایختوویگو (Ikhtuvegu) و به قول هرودوت، آستیاگ به پادشاهی رسید. وی در حدود بیست و چهار سال سلطنت کرد و در این مدت کشور ماد از آرامش و سکون برخوردار بود. آستیاگ به تقلید پادشاهان آشور درباری ترتیب داد و در آن گروه زیادی را به کارهای گوناگون برگماشت. در باریان جامههای رنگارنگ در بر میکردند و در مراسم و تشریفات، زنجیرها و گردنبندهای زرین برگردن میآویختند. شکار حیوانات یکی از تفریحات شاه و درباریان او را تشکیل میداد. اما مردم ماد از عیش و خوشگذرانی آنان دلخوش و راضی نبودند. این نکته از آنجا معلوم میشود که وقتی پارسیان به ماد حمله کردند، رعایا شاه و در باریان را ترک گفته به دشمن پیوستند.
آستیاگ تا سال 550 پیش از میلاد سلطنت و کشور را با درایت و کاردانی اداره کرد، ولی چندان علاقهای به رفاه و آسایش مردم نداشت و همین امر سبب شد که در اواخر دورهی پادشاهی وی، بیشتر مردم از او ناخشنود باشند. در دوران سلطنت آستیاگ رویداد تاریخی مهم و قابل ذکری به وقوع نپیوست.
ره آوردهای تمدّن ماد
چنان که پیش از این اشاره رفت، کشور ماد در دوران سیاگزار گسترش فراوان یافته، حدود آن از شمال به رود ارس، از جنوب به خوزستان، از خاور به بلخ و از باختر به رود هالیس یعنی قزل ایرماق امروزی رسید. این منطقهی وسیع، بخش مهمی از آسیای صغیر و نواحی آذربایجان و کردستان و همدان و اراک وری و دامغان و فارس و خراسان و بلخ، قسمتی از خوزستان و تمام مازندران را در بر میگرفت بناها، حجاریها و کتیبههای مهمی که از این دوران به جای مانده، بدین شرح است:
1- دخمهی کوچک برجستهای در ده اسحق آوند در نزدیکی کرمانشاه، که یک نفر را در حال پرستش نشان میدهد.
2- دخمهی بزرگی در نزدیکی میاندوآب.
3- یک دخمه در سر پل لرستان معروف به اتاق فرهاد.
4- دخمهای با علامت فرشتهی بالدار در صحنه.
5- دخمهای به نام دکان داود بین کرمانشاه و قصر شیرین. این دخمه صورت حجاری شدهی مرد ایستادهای را در حال عبادت نشان میدهد که برسمی در دست دارد (برسم یا برسوم دستهای از ترکهی چوبین بود که آنها را با الیاف درخت خرما به هم میبستند و آن را به هنگام پرستش و عبادت در دست میگرفتند.
پژوهشها و کشفیات مربوط به مادها، نخستین بار به وسیلهی دمورگان (Demorgan) فرانسوی انجام پذیرفت و پس از وی گروه دیگری از اروپاییان، از جمله هرتسفلد (Herzfeld) آلمانی، گدار (Godart) فرانسوی، و در این اواخر گیرشمن فرانسوی در این راه به نتایجی دست یافتند، و آن کشفیات و حفریات سقز و لرستان است. اخیراً بعضی از روستاییان از گورهای واقع در هرسین، الشتر و خرمآباد لرستان ابزارهایی چون شمشیر، خنجر، کلنگ و تیرآهنی و مفرغی به دست آوردهاند که چگونگی صنایع اقوام ساکن نواحی مزبور را تا حدودی روشن میسازد. گورهای مورد اشاره گودالهاییست که قطعه سنگهای بزرگی بر روی آنها قرار دادهاند. به نظر میرسد که این گورها متعلق به افراد جنگجویی بوده که در محل ویژهای سکونت نداشته پیوسته از نقطهای به نقطهی دیگر میرفتهاند و پس از مرگ آنها، ادواتی را که همواره به همراهشان بوده است، در گورشان قرار میدادهاند. مصنوعات مزبور نمونهای از آثار تمدنی است که از اختلاط تمدنهای اقوام آشوری، آسیایی و سکائی به وجود آمده، زمانی نیز در صنایع خود از آنها تقلید کرده و با ذوق و سلیقهی خود دگرگونیهایی در آنها پدید آورده است. اشیاء مورد اشاره و نیز یک دوری سیمین و لوحهی زرینی که به دست آمده است مسلماً با قرون هشتم و هفتم پیش از میلاد ارتباط دارد و از آن چنین استنباط میشود که از هنر و صنعت سکائی و آشوری الهام گرفته است.
هرودوت مادها را به شش طبقهی بوزها (Bouses) ، پارتاسنها (Paretesenes) ، استروخاتها (Strukhates) ، اریزانتها (Arizantes) ، بودینها (Boudiens) و مغها (Moges) تقسیم کرده میگوید: این طوایف مردمی چوپان بوده به تربیت گاو و گوسفند و بز و اسب و حتّی سگ گله و محافظ میپرداختند. آنان برای نقل و انتقالات خویش از ارابههایی استفاده میکردند که چرخهایشان از تنهی درخت درست شده بود. پدر در خانوادهی ماد دارای قدرت و اختیار تام بود و یک مرد چند زن است. مادها طلا و الکتروم Electrum) = مخلوط زر و سیم ) را میشناختند، اما نمیتوانستند دو فلز مزبور را از یکدیگر جدا سازند. آنها همچنین با مفرغ سر و کار داشتند. اشیایی که با این نوع فلزات ساخته میشد، ساده و ابتدایی بود. آنان پس از سکونت در یک محل، به کارهای کشاورزی اشتغال میورزیدند. اقوام مختلف ماد در آغاز با یکدیگر آمیزش نداشته و جدا از هم زندگی میکردند. اما به هنگام بروز خطر دور یکدیگر گرد آمده اتحاد و همبستگی خویش را اعلام میداشتند.
دارمستتر فرانسوی حتّی عقیده دارد که زبان اوستایی همان زبان مادها بوده است. از سوی دیگر این نکته مسلم است که مادها و پارسها به سبب تعلق به نژاد آریایی و زندگی کردن در کنار یکدیگر، دارای زبانی یکسان بوده و از لحاظ ابزار سخن تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتهاند. اما اگر عقیدهی دارمستتر در مورد زبان مادها درست باشد، مسلماً این شباهت در قسمتهای جدیدتر و تازهتر اوستا مشاهده میگردید، زیرا که کتب پنجگانهی اوستا در یک زمان و یک دورهی ویژه تدوین نشده و گاتها یعنی سرودهای زرتشتی نسبت به سایر قسمتها از قدمت بیشتری برخوردار است.
4-14- پادشاهان ماد حکومت مطلقه داشتند: کارهای کشور همه زیر نظر شاه بود و هیچ یک از درباریان حق چون و چرا نداشت. بطوری که اشاره رفت، سیاگزار پادشاه بزرگ این دودمان نیروی مرتب و منظمی از سواره نظام و کمانداران تشکیل داده و به برکت هنر نظامی ایشان بر متصرفات خویش افزوده بود. اما مادها پس از کسب قدرت و نیروی زیاد، در اثر ازدیاد ثروت و رفاه و آسایش و ناز و نعمتی که از آن ناشی شده بود. به تن پروری و تنبلی خو گرفتند و ویژگی ذاتی خویش را از دست دادند. این مسئله و نیز هزینههای گزاف و تجمل فراوان دربار - که مآلاً به ازدیاد مالیات، تحمیل آن بر طبقات و ستم و بیداد مأموران دولتی نسبت به مردم کشیده میشد - موجبات ضعف و انقراض سریع دولت بزرگ ماد را فراهم آورد. روی کارآمدن دولت آریایی ماد و گسترش متصرفات آن تا دوردستترین نقاط و شهرهای آسیایی صغیر، مردم سامینژاد آن خطه را تضعیف کرد. دولتی ایرانی به نام ماد جای دولت آشور را گرفت، و این امر در تاریخ دنیای کهن از اهمیت زیادی برخوردار بود.
فرهنگ و زندگی مادها
همچنان که در تاریخ ماد، دو دورهی متفاوت - پیش از پادشاهی بزرگ ماد و بعد از آن - وجود دارد. تاریخ و فرهنگ ماد را نیز میتوان به دو دوره تقسیم کرد: 1- دوران متقدم ماد و پیش از استقرار سلطهی کیش مغان 2- دورهی پس از سلطهی آن طبقه. مرز میان این دو دوره، پایان قرن هفتم پیش از میلاد است.
با حفریاتی که صورت گرفته است، تاکنون خانهی مادی - که از خشت خام ساخته میشد - کشف نگردیده است، ولی میتوان احتمال داد که در آن عهد همان خصوصیات ساختمانی را داشته که در دورانهای بعدی واجد آن بوده است. ویژگیهای مزبور در قبوری که در صخرهها حفر شده است نیز مشاهده میگردد، و آن عبارتست از ساختمان یک طبقهی قائم الزاویه، و در اکثر موارد دارای بام مسطح و دامنهای بر روی جلوخان، که بر ستونهای چوبی یا سنگی تکیه دارد. اینگونه بناها در نواح کوهستانی آسیای مقدم بسیار معمول و متداول بوده است. اما ظاهراً زندگی مردم نقاط دوردست غربی (جبال زاگرس) تحت تأثیر رسوم بابلیان قرار داشته است. مثلاً در سمت شرقی کوههای مزبور لباسهایی پوشیده میشد که در هزارهی سوم پیش از میلاد در بین لولوبیان معمول بود. روی نیمتنه و پیراهن آستین کوتاهی که تا زانو میرسید، پوستی افکنده آن را بر شانهی چپ استوار میساختند. گاهی هم پوست را از زیر کمربند رد میکردند. ثروتمندان در این مورد از پوست یوزپلنگ و مستمندان از پوست گوسفند استفاده میکردند. لباس مادیها و قبایل اتحادیهی ماد و مانتائیان بدینگونه بود. رسم افکندن پوست گوسفند بر شانه، تا امروز نیز در میان شبانان مناطق کوهستانی آذربایجان محفوظ مانده است. موها را با نوار سرخی میبستند و ریش را میتراشیدند. در نگارههای آشوری کلاه بلند نمدی با تاج که به زبان لاتینی تیاز نامیده میشد و مخصوص ساکنان ماد بود، دیده نمیشود. ولی از آنجا که کلاه مزبور در هزارهی سوم پیش از میلاد و در دوران هخامنشیان (سدههای 6 تا 4 پیش از میلاد) تداول داشته، بیشک در دوران موردنظر نیز مرسوم بوده است، پایافزار ویژهی ایشان، موزههایی نرم و نوک برگشته بود.
یونانیان از این لباس مادیها خبر نداشته آن را مخصوص کاسیان میدانستند و پوشش دیگری را که با تصاویر آشوری متفاوتست (لباس مادی) میخواندند، و آن عبارت بود از پیراهن گشاد (ساراپیس) آستین بلند، شلوار گشاد و چیندار - که در واقع دامن درازی بود که میان دو پا جمع میشد - و بالاپوش کوتاه از پارچهی رنگارنگ یا پشم. با شلق که بر سرکشیده میشد، این نوع لباس را تکمیل میکرد. ظاهراً این لباس مربوط به سواران آریزانتی بود. ساکنان اصلی ماد غربی و مرکزی در نیمهی سدهی اول پیش از میلاد از این لباس استفاده نمیکردند. ولی پوشش مزبور از قدیم معمول بود، و این موضوع از یک مهر قدیمی مادی استنباط میشود که در مدفن تپهی سیالک کاشان به دست آمده است.
این لباس ظاهراً در قرن هفتم پیش از میلاد، همزمان و همگام با رواج کیش قبایل شرقی ماد و زبان رسمی ایرانی در سراسر خاک ماد متداول شد و در قرن ششم پیش از میلاد پارسیان نیز آن را پذیرفتند.
در آغاز هزارهی اول پیش از میلاد نیزه و سپر جز و سلاحهای عادی و معمولی مادها بود. بعدها در اسلحهی ایشان تنوعی نسبی به وجود آمد و از جمله خنجر و شمشیر کوتاه (اسکیتی) که آن را آکیناک مینامیدند. بر دیگر سلاحهای ایشان افزوده شد.
چنان که میدانیم، در آن روزگار اسب ثروت عمده و مهم قبایل به شمار میرفت. هنوز از زین و لگام اطلاعی نداشتند و سوار بر چیزی مینشست که به غاشیه میمانست. زین و برگ کاسیان و مادیان از ویژگیهایی برخوردار بود. آنان حتّی در پایان هزارهی سوم پیش از میلاد از خیش و گاو آهن و بستن آن بر پشت دو گاو، آگاهی داشتند.
در قسمت پیشهها، هنرنمایی بر مفرغ و آهن به مرحلهی عالی رسیده بود (مصنوعات هنری مفرغی آنان به ویژه بسیار زیبا بود) سنگ تراشی، سفالسازی و محتملاً نساجی نیز به پیشرفت محسوسی نایل آمده بود. بعدها به منسوجات مادی ارج بسیار مینهادند. از تزیینات گوناگونی که بر ظروف سفالین آن روزگاران دیده میشود چنین برمیآید که آنها احتمالاً نقوش زیبای مزبور را در منسوجات نیز به کار میبردهاند.
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
ویرایش توسط زکریا فتاحی : 02-14-2010 در ساعت 03:51 PM
|