اما تا کي ؟ بايد تا کي اين نقشا رو بازي کنم ؟
حالا که راضين همه ، بايد تو رو راضي کنم ؟
راستي عجب دنيايه ، کاراش غريبو وارونس
ديوونه کم بود ، خودشم از همه بيشتر ديوونه اس
ببين گلم ، بهشت من ، طاقت شونه هام کمه
عين ياس همسايمون ، شاخه آرزوم خمه
زخم زبون آدما هر ثانيه زياد تره
همش مي گن کجاس ؟ چي شد ؟ تو رو نمي خواد ببره
مادر بزرگ مي گفت برو طالعتو يه جا ببين
منم آوردم عکستو ، گفتم تو فالم اينه ، اين
همه بهم مي خنديدن ، تو هم بودي مي خنديدي ؟
کاش خودتو به جاي من مي ذاشتي و مي فهميدي ...
يادته شرطمون سر صداقت يادته
يادته تو مجازات و خيانت يادته
يادته پنهوني سر قرارا يادته
يادته تاخيرات توي بهارا يادته
گوش نداديم به نصيحت يادته
گشتنت دنبال فرصت يادته
دونه دان به کبوتر بادته خاطرات توي دفتر يادته ....
من نمي دونم چي ميشه نمي شه بگذرم از تو
شايد اون موقع ببارم تا شايد بياي به خونه
خلاصه فقط مي خواستم قصمون رو گفته باشم
مي دونم كه آخر عشق با خداي مهربونه
دل من فكراشو كرده كه صبور و باوفا شه
كاش دل تو هم صبور شه اين روزا اگر بتونه
ديگه حرفي نيست عزيزم بجز اشكي كه مي ريزيم
كاش بپرسي راز عشق و از گلاي ناز پونه
|