
02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلم ا ز عشق گرفت
دلم ا ز عشق گرفت
زندگي غنچهي احساس مرا پرپر كرد
بي تو دلتنگ شدم
دلم ا ز عشق گرفت
زندگي وسعت اندوه مرا باور كرد
بي تو افسوس كه گلزار دلم،
همچو پاييز،
بهارانش رفت
دلم ايمانش رفت
مهر و احساس و وفا در من مرد
من در اين فصل خزان، پر از احساس غريب يك برگ
در پي لحظهي مرگ
من رها در بادم چون بهاري آرام
نشنوي فريادم
ماهتاب شب من! درنگاه من چيست؟
اين همه بي مهري، گو گناه من چيست؟
غربت چشمانت، همه از محنت توست
تو رهايم كردي
و ندانستي كه اشكهاي پاكم
همه در حسرت توست
آه ديگه در من، آن دل عاشق دريايي مرد
بيوفايي هايت،آرزوهايم را، عاقبت باخود برد
حال من ميدانم كه نبايد دل داد
كه نبايد به فريبي دل باخت
در بيابان عمري، در عطش بايد سوخت
و نبايد به سرابي دل بست
جرعهي مهر نبايد نوشيد
بادهي عشق نبايد بوسيد
و نبايد به شرابي دل بست
سرنوشت عاشق، عاقبت تنهايي است
روح او ميميرد
دل او ميشكند
و گناهش همه بي پروايي است
حال من تنهايم
بار خود را بستي
عهد و پيمان عشق،
همه را بشكستي
جاده يعني رفتن
و سكوت من و تو
راز دل بنهفتن
تو كه رفتي، سفرت خوش
به سلامت باشي
اشك من بدرقهي راهت باد
تو بدان كه زين پس
همچنان پاييزم
از غمت لبريزم
....تا مگر روزي تو،
به سراغم آيي....
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|