دومین دفتر شعرش با عنوان «من یك پسر بد بودم»
من و تو
پشت یك میز چوبی مینشستیم
و آن میز چوبی
در كافهای ساحلی بود
و آن ساحل
در سرزمینی ممنوع
كتاب را سوزاندند و
از خواب بیدارمان كردند
نه تو بودی
ونه من
ما قهرمانان پوشالی یك داستان بودیم
اما تو
آخرین بازمانده فرشتگانی
در این سیاره تاریك
و حتماً
دریا، اسم كوچك توست

كشتی كه لنگر میگیرد
از چشمهای ملوانان
پا به اسكله میگذاری
من و برادرم
واهه آرمن
سخت تنهائیم
طوری كه
قاچ هندوانه را او به دهان میگذارد
اما از گلوی من پایین میرود
شب شومی است
و ستارهها در قاب پنجره
تخممرغهای لقی هستند
كه دیوانهای آنها را
به سینه آسمان كوبیده است
