I want to get over it
در سيزن يك لاست اين جمله رو از جك در فرودگاه مي شنويم. جك كه عمري است با پدر درگير و دار است پس از مرگ او به نوعي آزاد شده است و مي خواهد از آن خلاص شود. جكي كه بزرگترين مشكلات زندگيش و بزرگترين اتنخابهايش بر اثر تاثيراتي است كه حرفهاي پدر بر روي وي گذاشته و به نوعي از پدر ترسان و گريزان است و موجب اخراج وي از بيمارستان شده و از طرفي اين سركوب پدر موفقيت آميز نبوده و او با اين وصف شغل پدر را ادامه داده و دكتر بودن پدر اون رو مغلوب خودش كرده.(سركوب- تسخير)
در سيزن نهايي لاست بازم هم متوجه مي شويم جك از به خاك سپاري پدر ناتوان است. هرچند هواپيما دراقيانوس سقوط نكرده و سالم و سلامت در فرودگاه ال اي به زمين نشسته است.
با يه نگاه سرسري مي تونيم بفهميم خيلي از شخصيت ها با پدرشون مشكلاتي داشته اند.جان كه پدرش سر او را كلاه گذاشته و كليه او را دزديده البته بعد ازاينكه سالها وي را رها نموده و مسئوليتي در قبال وي نداشته. كيت در كودكي متوجه شده پدر واقعيش مردي است كه او به هيچ وجه نمي خواهد بخشي از وي باشد.
ساير محكوم به تحمل آثار واكنش ضعيف پدر در برابر خيانت مادر است.كلير بدون پدر بزرگ شده و هيج علاقه اي به ارتباط با مردي كه مي گويد پدر وي است ندارد.
هيوگو(هارلي) با وجوديكه بسيار به پدر در كودكي علاقه داشته از ديدار وي محروم مي شود و بازگشت پدر پس از غيبت طولاني مدت وي برايش غير قابل تحمل است.
شانون كه در اوايل جواني پدرش رو از دست داده و از قدرت و حمايت پدري كه مي توانست بسيار موثر باشد محروم مانده و پا به ارتباطات عاطفي متعددي گذاشته براي اينكه هرچند مقطعي و كوتاه مدت از حمايتي برخوردار شود. دو مردي كه در سريال به عنوان پارتنر هاي شانون معرفي مي شوند يكي مردي است كه در ظاهر مشخص است فاصله سني زيادي دارد و ديگري مردي فرانسوي كه صاحب دختري پنج شش ساله است در حاليكه شانون به هنگام ورود به جزيره 20 سال بيشتر ندارد.
در اين ميان ارتباط جك با پدر بيش از همه براي من جالب است. جك كه عمري تلاش كرده تا اين باوري كه از پدر به وي رسيده را باطل كند(you don’t have what it takes
): تو شرايط لازم را نداري. و هنوز در اثبات خلاف آن در درون خويش ناتوان است هرچند شهرت حرفه اي وي مردي را از آن سر دنيا براي معاينه نزد وي بكشاند. جك با همسرش دچار مشكل مي شود چون داراي اضطراب پدر شدن است و اين را به همسر منتقل كرده. ارتباطش با كيت به سختي شكل مي گيرد به سختي مي تواند آرون را به همراه كيت بپذيرد و حتي وقتي عملا نقش پدر را براي آرون بازي مي كند باز هم دچار ترديد است و قوت قلب بخشيدن هاي كيت نمي تواند او را به اين باور عميق برساند كه او به عنوان يك پدر طبيعي رفتار مي كند.
جك وقتي حرف هارلي را باور مي كند كه او جمله كليدي را از زبان جيكوب مي گويد با اين تغيير اساسي: you have what it takes
در اپيزود آخري كه از لاست ديديم جك درجه فانوس دريايي را روي اسم خود تنظيم مي كند و وقتي هارلي به جيكوب مي گويد چيزي را كه خواستي انجام ندادم جيكوب طوري عمل مي كند كه گويي چيزي كه مي خواسته واقع شده. اكنون فانوس درجه فانوس روي جك تنظيم شده و جك روي صخره كنار دريا نشسته و جيكوب مي گويد كه كسي/كساني مي آيند
به نظر من قرار است جكي كه بايد باشد نه آنكه الان هست از درون ناخالصيهاي جك بيرون بيايد. در آن طرف جزيره لاك تقلبي تحركاتي عليه جيكوب آغاز كرده و اگر قرار است جك رهبر اين طرف باشد بايد باور به خود را به دست آورد.
در لس آنجلس جكي را مي بينيم كه پسري نوجوان دارد.يعني به نحوي بر ترس پدر بودن غالب شده و اجازه داده كه اين تجربه را داشته باشد هرچند مثل خيلي از پدر هاي ديگر دچار مشكلاتي با نوجوان در حال بلوغ خويش است اما بسيار بهتر از پدر اين بحرانها را مديريت مي كند.
بايد منتظر قسمت هاي بعدي بود
***
پست شما منتقل شد.
(لطفاً قبل از ايجاد تاپيك، مطلب مورد نظر رو در انجمن جستجو كنيد.)