...
قطره را بشويم. دريا را در نوسان آييم.
و اين نسيم، بوزيم، و جاودان بوزيم،
و اين خزنده، خم شويم، و بينا خم شويم.
و اين گودال ، فرود آييم، و بي پروا فرود آييم.
برخود خيمه زنيم، سايبان آرامش ما، ماييم.
ما وزش صخرهايم، ما گام شبانهايم.
پروازيم، و چشم به راه پرندهايم.
تراوش آبيم، و در انتظار سبوييم.
در ميوه چيني بي گاه، رؤيا را نارس چيدند، و ترديد
از رسيدگي پوسيد.
بياييد از شورهزار خوب و بد برويم.
چون جويبار آيينه روان باشيم: به درخت، درخت را پاسخ
دهيم.
و دو كران خود را در هر لحظه بيافرينيم، و هر لحظه
رها سازيم.
برويم، برويم، و بيكراني را زمزمه كنيم...
...
.
سهراب سپهري