نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 03-16-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

غزل (291)
مـا آزمـوده‌ایم در این شـهـر بـخـت خویـش
بیـرون کشید باید ازین ورطـه رخت خویـش

از بـس که دست می‌گزم و آه می‌کشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویـش

دوشـم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سُرود
گل گـوش پهن کـرده ز شـاخ درخت خویـش

کای دل ! تـو شاد باش که آن یـار تـنـد خـو
بـسـیـا تـنـد روی نـشـیـنـد ز بـخت خویـش

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخن های سخت خویش

وقت ست کـز فراق تـو وُ سـوز انـدرون
آتش در افکنم به همه رخت و پخت خـویـش

ای حـافــظ ! ار مـراد مـیـسّـر شـدی مُـدام
جـمشـیـد نیز دور نماندی ز تخت خویـش


تـوضـیــح : سید محمد علی آل مجتبی

1. (بخت = طالع ، اقبال - ورطه = مهلکه - رخت =لباس ، در اینجا بار و بنه ، وسایل زندگی) "شهر" استعاره از دنیاست و "رخت" استعاره از تعلّقات دنیا . "رخت بیرون کشیدن" سفر و مهاجرت است و دور شدن از تعلّقات دنیوی . معنی بیت : ما در این دنیا شانس و طالع خود را آزمایش کرده‌ایم [سودی نداشته] باید از این دنیا که محل هلاکت و نابودی است دل برید و به جهان جاودانی امنیت و آرامش مهاجرت کرد .
.(لخت لخت = پاره پاره ) "دست گزیدن" نشانه‌ی حسرت و تأسّف خوردن و "آه کشیدن" نشانه‌ی دردمند بودن از گذشته‌ی خویش است . در زبان گذشته "گل" معمولاً به گل رُز سرخ گفته می‌شده و گلهای دیگر را با ذکر نام مشخص می‌کرده‌اند ، مثل : لاله ، یاس ، یاسمن ، سوسن و ... وتشبیه "گل" به آتش و اجاق مکرراً دیده می‌شود . تشبیه مضمری هم دراینجا به کار رفته ، بوی گل به آه و نفس تشبیه شده و با این تشبیه نکته‌ی جالبی بیان شده است : هنگامی که غنچه باز می‌شود از درون آه می‌کشد و این آه سوزناک گل را به آتش می‌کشد و سرخی و آتشین بودنش از این جهت است : «من این مرقـّع رنگین چو گل بخواهم سوخت» . معنی بیت : چنان از بیهوده گذشتن عمر خود حسرت می‌خورم و دردمندم که با آه سوزان خود تن پاره پاره‌ام همانند گل به آتش کشیده‌ام .
3. (بلبل = استعاره از شاعر و عاشق است - گوش پهن کردن = خوب گوش دادن) "م" در "دوشم" پرش ضمیر است که به اقتضای وزن شعر از آخر خوش (خوشم آمد) به اینجا آمده‌است معنی بیت : دیشب چقدر خوشم آمد که بلبلی در حالی که معشوقش به خوبی گوش می‌کرد ، می‌گفت : [ 4 بیت بعد سخنان و سروده‌ی بلبل است ، شاید بلبل (شاعر) خود حافظ باشد]
4. (تند خو = آتشین مزاج ، سختگیر - تند روی = ترش رو ، خشمگین ) حافظ "تندخو" را بیشتر استعاره از "امیر مبارز الدین محمد" آل مظفر به کار برده است امّا در اینجا احتمالاً بلبل (شاعر) با طنز به معشوقش (گل) طعنه می‌زند . منظور از "بخت" در اینجا بخت بـد است ، بخت بد برای گل پاییز است که به زودی روی گل را در هم می‌کشد (پژمرده‌اش می کند) نکته‌ی جالبی است در اثر خشم و عصبانیت چهره در هم رفته و پر چروک و نازیبا می‌شود . معنی بیت : [بلبل به خود دلداری می‌دهد و خطاب به دل خود می‌گوید :] ای دل تو شاد باش ( از سختگیری ها و نامهربانی های یار دلگیر نشو) که دلبر نامهربان از اقبال بدخود ترشروی و نازیبا می‌نشیند .
5. (سخت = "سختی" دشواری ، مشکلات - سست = "سستی" بیدوامی ، آسانی - عهد = پیمان - سخن‌سخت = سخن دلخراش ، حرفهای نا مهربانانه) "سخت و سست" آرایه یا صنعت تضاد دارد . معنی بیت : ای یـار اگر می‌خواهی مشکلات و نیز بی دوامی دنیا ، آسیبی به تو نرساند ، از پیمان ناپایدار و حرف های نامهربانانه صرف نظر کن .
6. (سوز اندرون = آتش عشق ، سوز دل - رخت = بار و بُـنه ، اسباب و وسایل زندگی - پخت = از اتباع است و معنای خاصی ندارد ) در نسخه "خانلری" این بیت در حاشیه آورده شده و به جای آن این بیت آمده است : «گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند / عارف به آب تـر نـکـنـد رخت و پخت خویش» که حافظانه‌تر است ، با توجه به مفهوم "به آتش کشیدن" که در بیت دوم آمده ، حافظ بعداً تصحیح کرده و تغییر داده است . معنی بیت : هنگام آن است که از درد هجران و سوز دل تمام زندگی‌ام را به آتش بکشم .
7. (مـُراد = آرزو ، خواسته - میسّرشدن = ممکن بود ، فراهم می‌شد - مـُدام = پیوسته ، دایم) مصرع دوم تلمیح (اشاره) است به سرنگون شدن پادشاهی جمشید به دست ضحّاک . معنی بیت: ای حافظ ! اگر پیوسته آرزو و خواسته‌ی انسان ها فراهم و امکان پذیر می‌شد جمشید هم از اورنگ پادشاهی‌اش هر گز جدا نمی‌شد .

· مهندس مرادی : بیت «وقت است کز فراق تو و سوز اندرون / آتش در افکنم به همه رخت و پخت خویش» از حافظ نیست ، حافظ با آن زبان فخیم و سخن و شعر متین ، بعید است که " رخت و پخت" در شعرش بیاورد !
· آل مجتبی : گفتیم "پخت" از اتباع است ، بعضی از کلمات به همراه جفت و زوجه‌ی خویش بر زبان جاری می‌شود مثل : "کار و بار" ، "خان و مان"، "تار و مـار" و . . . کلمه‌دوم فقط به اقتضای سخن آمده و معنی خاصّی ندارد ، بعضی آنرا مترادف کلمه‌ی قبل می‌دانند ، از این نوع ترکیب در اشعار دیگران هم آمده است ، در دو – سه غزل قبل تر (غزل 288 ) نیز داشتیم : «هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری بـاری ست / سپندی گـو بر آتش نـه که دارد کار و بـاری خوش» .
· مهندس مرادی : وقتی کلمه‌ای معنی نداشته باشد "مُهمل" است ، در ضمن چنین ترکیب هایی در زبان محاوره استفاده می‌شود نه در شعر ، آن هم شعر حافظ بزرگ .
· جمال اژدری : صرف اینکه کلمه‌ای از زبان محاوره یا زبان مردم کوچه بازار در شعر آمده نمی‌توانیم بگوییم از حافظ نیست .
· آل مجتبی : مُهمل نیست ، برای اینکه ؛ اگر چه معنی خاصّی ندارد ، عرض کردم : "به متضای موسیقی شعر" آمده است ، هم به وزن شعر کمک کرده ، هم از تکرار قافیه جلو گیری کرده و هم "رخت" و "پخت" آرایه جناس دارند . و گفتم که بعضی از ادیبان آن را مترادف می‌دانند .

farhngsara-mardani.blogfa.com/post-98.asp
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید