نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 03-17-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض رباعیات خاقانی


زنار خطی عید مسیحا رویت
من کشته‌ی آن صلیب عنبر بویت
آن شب که شب سده بود در کویت
آتش دل من باد و چلیپا مویت

***
در غصه مرا جمله جوانی بگذشت
ایام به غم چنان که دانی بگذشت
در مرگ خواص، زندگانی بگذشت
عمرم همه در مرثیه خوانی بگذشت

***

در ظاهر اگر دست نظر کوتاه است
دل را همه جا یاد تو خضر راه است
از روز و شبم وصل تو خاطر خواه است
خورشید گواه است و سحر آگاه است

***
گردون حشمی ز پایه‌ی زفعت اوست
دریا نمی از ترشح نعمت اوست
خورشید که داد چرخ بر سر جانش
پژمرده گلی ز گلشن قدرت اوست

***
مسکین دلم از خلق وفائی می‌جست
گمره شده بود، رهنمائی می‌جست
ماننده‌ی آن مرد ختائی که به بلخ
برکرد چراغ و آشنائی می‌جست

***
از هر نظری بولهبی در پیش است
ما غافل از الاعجبی در پیش است
از هر نفسی تیره شبی در پیش است
از هر قدمی بی‌ادبی در پیش است

***
مسکین تن شمع از دل ناپاک بسوخت
زرین تنش از دل شبه‌ناک بسوخت
پروانه چو دید کو ز دل پاک بسوخت
بر فرق سرش فشاند جان تاک بسوخت

***
خاقانی را دل تف از درد بسوخت
صبر آمد و لختی غم دل خورد بسوخت
پروانه چو شمع را دلی سوخته دید
با سوخته‌ای موافقت کرد بسوخت

***
خاکی دلم ای بت ز نهان بازفرست
خون آلود است همچنان باز فرست
در بازاری که جان ز من، دل ز تو بود
چون بیع به سر نرفت جان باز فرست

***
داغم به دل از دو گوهر نایاب است
کز وی جگرم کباب و دل در تاب است
می‌گویم اگر تاب شنیدن داری
فقدان شباب و فرقت احباب است

***
بر جان من از بار بلا چیست که نیست
بر فرق من از تیر قضا چیست که نیست
گویند تو را چیست که نالی شب و روز
از محنت روز و شب مرا چیست که نیست

***
گر سایه‌ی من گران بود در نظرت
من رفتم و سایه رفت و دل ماند برت
هم زحمت من ز سایه‌ی من برخاست
هم زحمت سایه‌ی من از خاک درت


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید