این چرخ بدآئین نه نکو میگردد
زو عمر کهن حادثه نو میگردد
از چرخ مگو این همه خاکش بر سر
کاین خاک نیرزد که بر او میگردد
***
روزی فلکم بخت اگر بازآرد
یار از دل گم بوده خبر بازآرد
هجران بشود آتشم از دل ببرد
وصل آید و آبم به جگر بازآرد
***
خواهند جماعتی که تزویر کنند
از حیله طریق شرع تغییر کنند
تغییر قضا به هیچ رو ممکن نیست
هرچند که این گروه تدبیر کنند
***
والا ملکی که داد سلطانی داد
من دانم گفت کام خاقانی داد
گفتم ملکا چه داد دل دانی داد
چون عمر گذشته باز نتوانی داد
***
تا در لب تو شهد سخنور باشد
نشگفت اگر شهد تب آور باشد
شاید که تب تو حسن پرور باشد
خورشید به تب لرزه نکوتر باشد
***
خواهی شرفت هردمی اعلا باشد
باشد طلب فروتنی تا باشد
با خاک نشینان بنشین تا گویند
هر چیز سبکتر است بالا باشد
***
معشوق ز لب آب حیات انگیزد
پس آتش تب چرا ازو نگریزد
آن را که ز لب دم مسیحا خیزد
آخر به چه زهره تب در او آویزد
***
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
لاغر صفتان زشت خو را نشکند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند
***
این رافضیان که امت شیطانند
بیدینانند و سخت بیایمانند
از بس که خطا فهم و غلط پیمانند
خاقانی را خارجی میدانند
***
پیغام غمت سوی دلم میآید
زخمت همه بر روی دلم میآید
دل پیش درت به خاک خواهم کردن
کز خاک درت بوی دلم میآید
***
خواهی شرف مردم دانا باشد
عزت مطلب فروتنی تا باشد
با صدر نشینان منشین کز میزان
هر سنگ سبکتر است بالا باشد
***
توفیق رفیق اهل تصدیق شود
زندیق در این طریق صدیق شود
گر راز مرا ندانی انکار مکن
تقلید کن آنقدر که تحقیق شود
***
این بند که بر دلم کنون افکندند
نقبی است که بر خانهی خون افکندند
دل کیست کز او صبر برون افکندند
خیمه چه بود چونش ستون افکندند
***
آنجا که قضا رهزن حال تو شود
گر خانه حصار است وبال تو شود
چون رحمت حق شامل حال تو شود
صحرای گشاده حصن مال تو شود