نمایش پست تنها
  #46  
قدیمی 03-18-2010
shaghayegh N آواتار ها
shaghayegh N shaghayegh N آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: rasht
نوشته ها: 412
سپاسها: : 0

17 سپاس در 17 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

داستان از اين قرار بود كه:
اسكار با مادرش ميخواست بره محله قديميشون كه جشن سال نورو بگيرن و فهميدن كه تاتيانا تنهاست تو خونه و اسكار رفت و ازش خواهش كرد كه باهاش بره و تاتيانا اولش قبول نكرد ولي به اصرار اسكار بالاخره راضي شد....
از اون طرفم جسيكا و مادرش نقشه ميكشيدن كه اسكار و به دام بندازن و جسيكا كلي خوشحال بود كه امشب ميتونه با اسكار باشه كه يهو ديد اسكار با تاتيانا اومده و كلي حالش گرفته شد
بعدش رفتن خونه اسكار و جسيكا هي به تاتيانا تيكه مينداخت كه چرا نامزدتون نيومده؟آخي تنهاتون گذاشته؟!!هي ميگفت من يكي از ارزوهامو قصدم اينه كه سال جديد با اسكار ازدواج كنم! و روكا هم هي حال جسي رو ميگرفت و كلي هواي تاتيانا رو داشت بعدشم اسكار و تاتيانا با هم رقصيدن و 12 تا انگور (رسمشونه تو سال نو) انداختن تو دهن هم و داشتن همديگرو بوس ميدادن كه يهو فلاكو و بچه هاش سر رسيدن و كارشون ناقص موند!!
جسيكا هم هي حرص ميخورد و ميگفت ديگه بايد كارو يكسره كنم!(طبق نقشه مادرش ميخواست از اسكار حامله بشه!!)
فرداي سال نو هم طبق معمول فلاكو و زنش باهم دعوا گرفتن و فلاكو گفت من ديگه نميتونم اين سر كوفتاي تورو تحمل كنم و ميزارم ميرم و حرفشم عملي كرد و رفت پيش روكا كه يه چند روزي رو اونجا بگذرونه.....و پاچيكو هم كلي ناراحت و گريون بود فكر نميكرد كه فلاكو بزاره بره...
اسكار هم ميخواست صبح دوش بگيره ديد آب نداره به خاطر پرداخت نكردن قبض آب و رفت به تاتيانا گفت ميشه چند قابلمه آب بهم بدين!! كه تاتيانا گفت بيا تو حموم من دوش بگير و با اصرار اسكار قبول كرد....
اسكار كه رفت تو حموم رودولفو اومد و ميخواست كه از دل تاتيانا در بياره(چون شب سال نو تنهاش گذاشته بودو مثلا رفته بود دنبال خالش كه از خارج داشت ميومد!!!) كه ديد اسكار با يه حوله دورش از اتاق اومد بيرون و كلي جوشي شد و با تاتيانا دعوا گرفت و گفت تو چطور بهم خيانت ميكني!هرچي تاتيانا خواست بهش توضيح بده گوش نكرد و رفت پيش آلوارو دوستش و بهش گفت من ديگه نميتونم نمايش بازي كنم وقتشه تاتيانارو نابود كنيم!! و اون بهش گفت نه فعلا زوده دست نگهدار....
از اون طرفم تاتيانا به خاطر اين رفتار رودولفو ناراحت بودو ميگفت كه رفتارش اصلا درست نيست و فكر كنم بايد راجع به رابطه مون بيشتر فكر كنم....
رودولفو به اصرار دوستش اومد از تاتيانا معذرت بخواد كه تاتيانا حلقه نامزدي رو بهش پس داد و گفت ما به هم اعتماد نداريم و بهتره كمي فكر كنيم....
__________________
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید