به نظر من به غیر از همه پیامهایی که این سریال برای مخاطبانش داشت
متمایز کردن 1) عشق واقعی و پاک و زیبا 2)عشق پوشالی و کاذب و شیطانی(که در واقع عشق نیست هوسه) بود
عشاق واقعی و حقیقی جرونیمو و ویکتوریا بودن که بدون اینکه به همسراشون خیانت کنند عاشق شدند و تموم مشکلاتی که در طی سریال براشون پیش اومد و فاصله مکانی و زمانی و حتی اختلاف سن هم نتونست مانعشون بشه و همینطور عشق سانتیوگو و استرلا که گرچه از یک طبقه جامعه نبودند ولی عشقشون واقعی و زیبا بود و همچنین کامیلا و برنانندو با وجود تفاوت سن و خواسته های کامیلا بازم جوونه زد و به بار نشست و یا میتونیم بگیم عشق ماریانا و نامزدش که حتی با فهمیدن مشکلات قبلی ماریانا به وجود اومد
و گزینه دوم عشق تاتیانا و انریکه بود که از ریشه مشکل داشت و در واقع نمیشد اسمش رو عشق گذاشت و متاسفانه همین روابط امروزی که بین خیلی ها مد شده و خونواده های زیادی رو داره از هم میپاشه
امیدوارم حداقل کسانیکه این سریال رو دیدن و از این بابت مشکل دارن درس بگیرن
(البته روابط دیگه ای هم در دو گزینه بالا قابل بحث هستند از جمله روابط هلنا و جرالدو ، والریا و جرونیمو ، پنه لوپه و جرونیمو و ، سباستین و پائولا ، فرناندا و شوهرش و ... هم قابل بحث هستند که من مهمترینشونو در بالا خدمتتون عرض کردم)
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|