نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 04-19-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow معرفی مشاهیر کلاهبرداری و جاعلی و دزدی ایران و جهان !!

كلاهبردار وطني، مردي كه كاخ دادگستري را فروخت !!!!!!!






توضیح : ( عکس تزئینی است چون اسم این جاعل قدیمی وطنی را نتوانستم بیابم ولی با خوندن داستان این جاعل یاد شهرام جی افتادم گفتم بد نیست یه پیوندی بین تاریخ گذشته و حال بزنیم....:D:D ارادتمند ... امیر عباس انصاری )


حسين.ك
كلاهبردار وطني، مردي كه كاخ دادگستري را فروخت، حدود ۷۰ سال پيش در شهريار متولد شد.

ح.ك مردي بي‌سواد ولي باهوش بود و بي‌ترديد اگر تحصيلات مناسبي داشت، به يكي از بزرگان ادب و علم كشور بدل مي‌شد.

اما او از جواني به راهي غير از آن كشيده شد.
حسين.ك با كلاهبرداري‌هاي كوچك روزگار مي‌گذراند، اما اين كارها براي مردي با هوش او كارهايي كوچك محسوب مي‌شدند.

تا اين‌كه يك روز طعمه بزرگ‌ترين كلاهبرداري خود را در جلوي در سفارت انگليس شكار كرد؛ دو توريست آمريكايي (و طبعاً احمق!) كه به دنبال خريد يك هتل در ايران بودند. ح.ك آنها را به دفترش كه در خيابان گيشا بود دعوت كرد و در آنجا به آنها پيشنهاد خريد يك ساختمان بزرگ و مجلل را به قيمت بسيار مناسب داد.

اين ساختمان، كاخ دادگستري بود كه در خيابان خيام قرار داشت و هنوز هم به عنوان ساختمان دادگستري از آن استفاده مي‌شود.


قرار بازديد از كاخ براي فرداي آن روز گذاشته شد و ح.ك همان روز عصر به آنجا رفت و با تطميع اتاقدار وزير وقت دادگستري، دفتر كار وزير را براي مدت يك‌ساعت اجاره كرد. فرداي آن روز قبل از آمدن مشتري‌ها، ۲۰۰ جفت دمپايي پلاستيكي تهيه كرد و جلوي در اتاق‌هاي كاخ كه يك ساختمان اداري محسوب مي‌شد و در آن ساعت خالي بود، گذاشت. به اتاق وزير رفت و منتظر شكارهايش شد. آمريكايي‌ها سروقت آمدند و ح.ك به عنوان صاحب آن عمارت، تمام ساختمان را به آنها نشان داد و وقتي مشتري‌ها درخواست ديدن داخل اتاق‌ها را داشتند،‌ به بهانه بودن مسافران و با نشان دادن دمپايي‌ها، آنها را منصرف مي‌كرد.

مشتريان ساختمان را پسنديدند و به پول رايج آن زمان ۵۰۰ هزار تومان به ح.ك پرداخت كردند و خوشحال از اين معامله پرسود، براي تحويل ساختمان ۱۰ روز ديگر مراجعه كردند. اما همان‌جا بود كه فهميدند چه كلاه بزرگي بر سرشان رفته است. ح.ك همان روز معامله، به مصر فرار كرد و بعد از چند ماه زندگي در آنجا، به ايران بازگشت. اما در ايران بازداشت و به زندان محكوم شد و چند سال بعد از وقوع انقلاب اسلامي فوت كرد.


ح.ك يك كلاهبردار ذاتي بود،‌حتي در زندان! او تلويزيون زندان را به يكي از زندانيان به قيمت ۱۰۰ تومان فروخت و وقتي آن زنداني بعد از آزادي تلويزيون را زير بغل زد و مي‌خواست آن را با خود ببرد، فهميده بود كه چه كلاهي بر سرش رفته و مضحكه بقيه شده است!



جدا عجب جانوری بوده این حسین ما... نکنه این شهرام جی هم نوه ای چیزی ازش باشه!!!

__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید