
04-07-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قطار
قطار
شعر از : عبدالله پهشێو شاعر ملی کورد
ترجمه از: حسن ایوب زاده
قطار
چو ماری در تعقیب،
پیچان سوت میکشید،
شب- بوی هماغوشی
بوی پائیز،
بوی شعر،
بوی باران میداد.
گفت:
'' نامم بیئاته است''
سکوت کردم
او هم خاموش.
سیگاری به کف .
گیراندمش
سیگار لای انگشتانش خاکستر و
من خاکستر
آرام، میان لبهایش به سیگاری بدل گشتم
چرتکی زد.
دست نرمش به سان
نامهای سری
که از وقوع توطئهی کودتائی خبردهد
در دستانم جای گرفت، فسرد!
سرش را به سان شعری
آرام آرام خم کر د
شانهام بود چو دفتری
مشتاق نشستن
شعری بر آن!
خواب درربودش.
تا به سحر
من نیز چو بازرگانی
برگشته از سفر ،
در درازای شب سرد
زیور
درون کیسهی
رویاهایش را شمردم
بگاه سحر که
قطار صرع زده
بر زانوان پراگ نهاد سرم
بئاته – ملکه خفته-
بیدار گشت:
گوتن مورگن ! ( روزبخیر)
گوتن مورگن! ( روز بخیر)
جامهدانش ببر، پیاده گشت
نه نشانی ، نه وداعی!
آوخ ! بئاته..
کاش میدانستم
در طول شب سرت برشانهی چهکسی بود!
کدامین سوارکار بلند بالای
تا به سحر میهمان رویاهایت بود
ئاوخ! بئاته…
کاش میدانستم کاش!
22.08.1977 پراگ
ترجمه به فارسی
07.12.2005
هلند
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|