يادش بخير اينکه دلم سيب چيده بود
از پشت شيشه های ترک خورده قطار
این بار آخر است که می بینمت بهار
می خواهم اینکه سبزترین ها ببینمت
در امتداد غم به موازات انتظار
فرصت بده که خوب تماشا کنم تو را
مانند لحظه های شکفتن در انتشار
هر چه خزان و خشک شدن هاست مال من
هر چه شکفتن است به لبهای تو نثار
تا جای خالی تو شود سبز بعد از اين
ای ابر روی صندلی زرد من ببار
يادش بخير اينکه دلم سيب چيده بود
از پشت خنده های ترک خورده انار
سال هزار سيصد و هشتاد من گذشت
حالا هزار و سيصد وهشتاد و چند بار
|