امشب بیا که تشنه ی یک همنشینی ام
دیگر امید نیست که فردا ببینی ام
فردا، مرا_تمام مرا_باد میبرد
ای کاش،جای باد،تو امشب بچینی ام
خورشید،فرصتی ست که از من گذشته است
تاریک، مثل سایه ی تنگ پسینی ام
لحظه به لحظه از دل هم دورتر شدیم
از بس تو آن همانی و من این همینی ام
دیگر،من آنچنان که تو هستی نمیشوم
آخر تو جای من،چه کنم؟ای چنینی ام!
با این همه،هنوزدلی مانده،دیر نیست
من که هنوز عاشق عشق آفرینی ام
از آسمان شرزده،خیری نمی رسد
بر من بتاب،ماه قشنگ زمینی ام!
__________________
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
|