نمایش پست تنها
  #15  
قدیمی 04-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


بين راه ...


می‌شود اينجا
گوشه‌ی همين گليمِ کهنه بنشينم؟
مسافرم
تازه از راه رسيده‌ام،
پيشانیِ شکسته‌ام نشان می‌دهد
که از مادر
به خوابِ آب و آينه می‌رسم.
دوری از بعضی چيزهای ساده‌ی معمولی دشوار است،
دوری از همين انارِ قشنگ
يا آب و جارویِ همين پسين
هوای همين سکوت
سايه‌های بلند
يا بوی صابون و نَمِ حصير ...!


چه نور شکسته‌ای،
چه طاقی پُر کبوتری،
چه هر چه هوای عجيبی!
يکی دو ستاره ... پايينِ آسمان
يکی دو تای خسته بالای بام.
چه آبِ زلالِ خوبی از پای دامنه می‌آيد،
می‌آيد می‌رود کجا که اين ساقه‌های نی
رو به مغرب خميده‌اند!


می‌شود اينجا
گوشه‌ی همين تختِ شکسته بنشينم؟
خسته‌ام
مسافرم
تازه دارم اسامیِ دوستانِ سالهای بابونه را
به ياد می‌آورم:
يک خطِ راست،
انحنای ليزِ آب،
آوازِ مرغِ کوه،
ماه، ماهِ جلبک‌پوش،
و يک عطرِ آشنا که هنوز نمی‌دانم از کجا می‌آيد،
می‌آيد می‌رود کجا که اين همه خواب و خاطره،
اين همه هوای دوست، دوری، دريا ...!


چه ازدحامی دارد اين آسمانِ پايين‌دست،
لکه‌ی ابری شبيه کبوترِ طوقی،
گُل‌گُلِ چند چراغ آشنا از دور،
و رَد پای زنی کامل
که در باران آمده بود،
و می‌گويند به گمانم شبيه "ری‌را" بود
و می‌گويند گهواره‌ای با خود آورده بود ...


ادامه نمی‌دهم،
می‌ترسم!
آن سال‌ها اين قهوه‌خانه اينجا نبود
اينجا اين بيدِ کهنسال را نديده بودم
همين طور ساده و بی‌سوال نگاهم نکنيد!
دارد يک تکه از يک ترانه‌ی آشنا به يادم می‌آيد،
درست مثلِ همين امشبِ حالا بود:
"غروب سه‌شنبه خاکستری بود"


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید