نمایش پست تنها
  #20  
قدیمی 04-26-2010
forrest آواتار ها
forrest forrest آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35

47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
forrest به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

خيال را نمی‌توان به تخمين بست


مصاحبه با روزنامه‌ی "ياس‌نو" - ۱۲ مهر ۱۳۸۲



انتشار نامه اتحاديه ناشران به رييس جمهور در رعايت اصل ۲۳ قانون اساسی و لغو سانسور، واکنش‌هايی را در ميان اهل قلم به دنبال داشته است. ياس‌نو در اين ستون ديدگاههای اهل قلم را در باره آزادی بيان منعکس می‌کند.

"خودسانسوری تاريخی" همه ضمير ناخودآگاه و خواب‌ها و روياهای ما را نيز آلوده کرده است: جراحتی مزمن که ريشه در تربيت و ترس روستايی انسان ايرانی دارد. قصه امروز و ديروز ما نيست. تخيل ما را خودسانسوری و حقيقت‌گويی ما را سانسور دولتی به قربانگاهی برده است که بوی تعفن آن، تاريخ را غيرقابل تحمل کرده است. با اين وضع، در حيرتم چرا هنوز عده‌ای گلايه می‌کنند: پس کو ادبيات جهانی ما. و چرا ادبيات امروز اين ملت، جهانی نمی‌شود؟! نمی شود ... چون صدای خرد شدن استخوان‌های آفرينش ما ميان اين منگنه، گوش هر سنگی را کر کرده است.

يک چشم را خود بسته و ديگر چشم ما را ديگری. ما ملت استعاره‌ها و ابهام‌ها هستيم و فراموش کرده‌ايم که ابهام و استعاره و سخن چند پهلو، تنها مفرهايی برای گريز از تيغ سنت و تاريخ مذکور و سانسور و تربيت ترکه‌ای بوده است و حيرت اينجاست که به مرور زمان از اين نوع تقيه به عنوان ارزش ادبی ياد کرده و به ما نيز به ارث رسيده است. پنهانکاری و ريای فرهنگی را شکلی از مبارزه و مقاومت قلمداد کرده‌اند. در خانه ما را کوروش و رودابه صدا می‌زنند، اما شناسنامه ما حرف ديگری دارد و اين همه از نفحات رويت روی بامثال حکومت‌های جبار و سانسورپرست در طول تاريخ بوده و هست.

يک جامعه بايد تا چه درجه‌ای از تب ترس بيمار شده باشد که در آن واژه "رند" صاحب ارزش شود. در جامعه و ميان ملتی که آزادی نسبی را تجربه کرده است، نيازی به اين خرمهره‌های زبانی و شعبده‌های کلامی نيست.

اين طاعون تيره خود مولود پاترناليزم درونی (خودسانسوری تحميلی) و ديکتاتوری فرهنگی، سياسی و بيرونی (سانسور دولتی) در طول تاريخ تکه‌پاره شده ماست.

کتاب، کلمه، فرهنگ و ادبيات ما لبريز از ضرب‌المثل‌های فئودالی، پند و اندرزهای رياکارانه، ترس و بيم‌های بی‌رحم و مباداهای بيماری‌زاست. چرا من حق نداشته باشم پايم را از گليمم آن سوتر بگذارم. چرا نام بسياری از لذت‌های مشروع و انسانی را "گناه" گذاشته‌اند. چرا درون خود را تهی دارم تا ...؟ اين امثال و حکم محکوم شده اما حاکم از کجا آمده است. اين ستايش فقر و نيايش نکبت نيست؟!

خودسانسوری طاعون خلاقيت است و سانسور دستوری دولتی نيز بی‌خويشتنی ملت‌ها، فروريزی فرهنگ‌ها و تحقير تمدن‌ها را رقم می‌زند.

تاريخ (همين تاريخ ظالم نوشته مشکوک) که پيش روی ماست می‌گويد: هر عصری که اين بی‌خويشتنی ملی دوام يافته است، راه برای هجوم و تسلط بيگانه هموار شده است. سانسور و خودسانسوری تمرين برای تسليم شدن است.

حالا پرسش من اين است: وجود رو به ازدياد دو ميليون معتاد نگران کننده است، يا وجود رو به کاستی هزار تا سه‌هزار خواننده کتاب و اهل مطالعه؟

حقيقتا اين دو ميليون معتاد با همين هزار نسخه شعر و داستان و ترجمه، خودزن و ويران شده‌اند؟ سران شرکت‌های مضاربه‌ای دهه شصت که اموال مردم را ربودند و رفتند، تحت تاثير بوف‌کور "سادغ حدايط" بوده‌اند؟

نبود کار و نان و عدالت عده‌ای را ناخواسته خيابانی کرده است يا شعرهای نيما!؟ اين همه زندان مالی، مولود قرائت مزامير ماست؟ کدام يک از سلاطين ريز و درشت مواد مخدر، يکبار در زندگی‌اش پشت ويترين يک کتابفروشی مکثی کرده است؟ برج‌های آسمانخوار تهران با آجرهای آغشته به آه فقيران بالا می‌رود يا با بلوک کاغذی کتاب؟ کدام بزهکار اقرار کرده است که من پس از مطالعه مبسوط چند کتاب سانسور نشده جلد سفيد قاچاق زيراکسی به اين روز افتاده‌ام؟

شگفتا ... کلمه را از تيغ می‌ترسانند و خبر ندارند از کجا تيغ می‌خورند. در اين ميان ما چه کنيم؟ سکوت!؟ هرگز! راستی اگر اعمال سانسور به نيت و با هدف حفظ حيثيت اجتماعی و عفت جامعه انجام می‌گيرد، چرا گرسنگی را سانسور نمی‌کنيد. چرا گرانی و بی‌عدالتی را حذف نمی‌کنيد. کدام کتاب عامل توزيع گوشت‌های فاسد در جامعه بوده است. اين باندهای دوزخی، کاروان کتاب‌ها را به سوی پاکستان و کشورهای عربی راه انداخته يا کاروان دختران معصومی که می‌توانستند مادران شايسته و آينده اين سرزمين باشند؟

من هرچه فکر می‌کنم که چرا بايد خفه شوم، زبان به دهان بگيرم و سکوت کنم، دليل قانع‌کننده‌ای نمی‌يابم. پرسش من اين است، علاقه‌مندان به سانسور و دلسوزان عجول به من بگويند: اگر کتاب، مولف و ناشر مسبب فقر قريب به پنجاه ميليون انسان ايرانی شده است، پس چرا تيراژ کتاب در اين سرزمين تا سقف (کف) پانصد نسخه سقوط کرده است؟

نه مگر اين پنجاه ميليون نفوس از طريق کتب سانسور نشده به اين حال و روز افتاده‌اند؟ پس ما اين همه مخاطب داشتيم و نمی‌دانستيم!

باری ... نويسنده و اهل کتاب و ناشر، مبشر صلح و آگاهی و عدالت است. به ديوار کوتاه آنان نگاه نکنيد. مردم آنها را دوست دارند و به ياد داشته باشيد که "خيال" را نمی‌توان به "تخمين" بست.
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید