
04-27-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سه غزل از سید مهدی موسوی تبار
سه غزل از سید مهدی موسوی تبار
حس کرد عاشق است ولی اعتنا نکرد
این بار هم که حق دلش را ادا نکرد
این بار هم پیش خودش گفت :” نه” . ولی
چشمان دخترک دل او را رها نکرد
هی ریخت . خورد . ریخت ولی درد مرد را
سیگار و چند بطری خالی دوا نکرد
می خواست نامه ای بنویسد ولی دریغ
یک واژه هم به کاغذ او اقتدا نکرد
***
شیرین به من نخند که انگار با منی
تو سالهاست تیشه به فرهاد می زنی
من مرد تک سوار شجاع؟ نه . تو ولی
یک ذره عشق حس کنم آخر که یک زنی
من محو چشمهای زن کور قاب عکس
تو در خودت به کار خوش حرص خوردنی
یکدفعه راه. درب . گره . ابروان خود
بگشا. ببینمت تو فقط فکر بستنی
از چشم تو به قلب تو بن بست و این قطار
در حسرت عبور از آن راه آهنی؟
بی خود بهانه غزل و عشق را نیار
راحت برو اگر که تو هم فکر رفتنی
***
دلم گرفته عزیزم دلم گرفته عزیز
نه من فقط تک وتنها تمام مردم نیز
از این سکوت دل آزار از این تنفس مرگ
از این نگاه پر از شک به هر کس و هرچیز
وحبس مرغ مهاجر درون یک گودال
و شهر از نفس زاغهایشان لبریز
و قلب من که دگر سالهاست می داند
رفیق خانه نشینش شده است خنجر تیز
ورود ترس به خواب شبانه مادر
پدر ز چنگ جنایت در اضطراب گریز
مدام کندن گور و مدام غسل وکفن
مدام نعره بانگی که های ! خاک بریز
در آرزوی مسیح ودر انتظار فرج
اسیر در قفس بی بهانه چنگیز
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|