نمایش پست تنها
  #9  
قدیمی 04-29-2010
forrest آواتار ها
forrest forrest آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35

47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
forrest به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

از شوخی گذشته
صبح که از خواب بیدار می شدم یه آبی به دست و صورتم میزدم
صبحانه امو میخوردم
یه پیرهن می پوشیدم
و با موهای ژولیده ای که حوصله شونه کردنشون و ندارم می رفتم بیرون

شبا هم که نصف شب دلم هوای بیرون رفتن میکرد
با حسرت پشت پنجره وا نمیسادم و به پنجره های خاموش و روشن شهر نگاه نمی کردم
بدون هیچ ترسی از خونه میزدم بیرون
و
خیابونا رو شرمنده قدمهام میکردم
.
.
.
.
موقع برگشت هم رو یه نیمکت تو میدان مولوی می نشستم و به این فکر میکردم چقدر از محدودیتهای دخترا بر میگرده به رفتار ناشایست بعضی از پسرا که خودم هم جزء یکی از اونهام

فکر میکنم اگه من پسر هم بودم فرقی نمیکرد
چون اون موقع هم باز فمنیست می شدم...

ولی از اینکه پسر نشدم بی نهایت خوشحالم
اگه پسر بودم هیچ وقت عاشق این زندگی لعنتی نبودم...
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید