در باد وآتش
عمری ریاضت ها کشیدم کنج ناکامی
تنها به پای چشم تو،ای چشم بادامی!
آن کس که سوی دشت تو سیلاب وار آمد
با دست خالی میرود اینک به آرامی
مثل سرآغازی پر از تکلیف نامعلوم
آواره ام در کوره راه بی سرانجامی
در این هوا،قله شدن با من نمیسازد
گم میشوم در دره ی تاریک گمنامی
در آتشم سوزاند وخود،نا پخته بر جا ماند
ای دل،دلی مثل دل من کو به این خامی؟!
دور از تو میدانی شبم امشب شبیه چیست؟
چون آخرین ساعات یک محکوم اعدامی !
هر چار فصلم ،بر گ برگ زرد کامی هاست
در باد آتش سوخت این تقویم خیامی
__________________
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
|