
05-06-2010
|
 |
کاربر فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زير بارون راه نرفتي تا بفهمي من چي مي گم.....
تو نديدي اون نگاه و تا بفهمي از کي ميگم.....
چشماي اون زير بارون.....سر پناه امن من بود.....
سايه بون دنج پلکاش جاي خوب گم شدن بود...
تنها شب مونده و بارون......همه سهم من اين بود...
تو پرنده بودي من سرو ....ريشه هام توي زمين بود....
اگه اونو ديده بودي....با من اين شعرو مي خوندي....
رو به شب داد مي کشيدي.... نازنين چرا نموندي؟؟؟
حالا زير چتر بارون بي تو خيس خيس خيسم.....
زير رگبار گلايه دارم از تو مي نويسم......
پس همچنان در انتظارت زير باران ميمانم ...
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|