سال ها مي گذرد
و من از پنجره بيداري
کوچه ياد تو را مي نگرم
مي پويم
و چنان آرامم
که کسي فکر نکرد
زير خاکستر آرامش من
چه هياهويي هست ...
عاشقي هم دردي است !!!
و من از لحظه ديدار تو ميدانستم
که به اين درد
شبي
خواهم مرد ...
+===================
اضافه شده توسط مدیر سایت :
ایمیلی که به دست ما رسید :
با سلام
شعری از پدرم را در سایت شما دیدم(گویی توسط شخصی به نام تینا فرستاده شده)
که بدون ذکر نام شاعر چاپ کرده اید. لطفا یا شعر را بردارید یا اسم شاعر آن را زیر آن ذکر کنید.
نام شاعر این شعر حشمت الله شفیعیان ،شاعر لرستانی است(خرّم آباد)، ایشان شاعر شعر تفنگ، دالکه و بسیاری از اشعار معروف لری هستند و در حال حاضر در اسلو، زندگی میکنند. منظومهای از ایشان نیز با نام مشتی از خاک بهشت به چاپ رسیده است.
با احترام
غزل شفیعیان
شعری که چاپ کرده اید این شعر است:
سال ها مي گذرد
و من از پنجره بيداري
کوچه ياد تو را مي نگرم
میبویم
و چنان آرامم
که کسي فکر نکرد
زير خاکستر آرامش من
چه هياهويي هست ...
عاشقي هم دردي است
و من از لحظه ديدار تو ميدانستم
که به اين درد
شبي
خواهم مرد ...
لینک صفحهای که شعر در آن چاپ شده:
http://p30city.net/archive/index.php/t-1173-p-2.html
__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
ویرایش توسط دانه کولانه : 11-13-2010 در ساعت 12:14 AM
دلیل: اضافه کردن نام شاعر محترم
|