51
عھد همه بشکستم در بستن پیمانت
دامن مکش از دستم، دست من و دامانت
52
ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت
وی سرو چمن پا به گل از سرو چمانت
53
تا پرده ز صورتش برافتاد
آتش به سرای آذر افتاد
54
دل در اندیشه ی آن زلف گره گیر افتاد
عاقلان مژده که دیوانه به زنجیر افتاد
55
دل به ابروی تو ای تازه جوان باید داد
بوسه بر تیغ تو باید زد و جان باید داد
56
لعل تو به سر چشمه ی زمزم نتوان داد
این مھر خدا داده به خاتم نتوان داد
57
روزی که خدا کام دل تنگ دلان داد
کام دل تنگ من از آن تن گدهان داد
58
همان که چشم تو را طرز دل ربایی داد
دل مرا به نگاه تو آشنایی داد
59
هر سر که به سودای خط و خال تو افتد
چون سایه همه عمر به دنبال تو افتد
60
آخر این ناله ی سوزنده اثرها دارد
شب تاریک، فروزنده سحرها دارد