نمایش پست تنها
  #23  
قدیمی 07-15-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نامه عاشقانه شکسپیر به همسرش
وقتيکه خاطرات گذشته در دل خاموشم بيدار ميشوند بياد آرزوهای در خاک رفته .آه سوزان از دل بر ميکشم و غمهای کهن روزگاران از کف رفته را در روح خود زنده ميکنم .
با ديدگان اشکبار ياد از عزيزانی ميکنم که ديری است اسير شب جاودان مرگ شده اند .
ياد از غم عشق های در خاک رفته و ياران فراموش شده ميکنم .رنجهای کهن دوباره در دلم بيدار ميشوند .افسرده و نااميد بدبختيهای گذشته را يکايک از نظر ميگذرانم و بر مجموعه غم انگيز اشکهايی که ريخته ام مينگرم .و دوباره چنانکه گويی وام سنگين اشکهايم را نپرداخته ام
دست به گريه ميزنم .اما ای محبوب عزيز من اگر در اين ميان ياد تو کنم غم از دل يکسره بيرون ميرود. زيرا حس ميکنم که در زندگی هيچ چيز را از دست نداده ام.
بارها سپيده درخشان بامدادی را ديده ام که با نگاهی نوازشگر بر قله کوهساران مينگريست
گاه با لبهای زرين خود بر چمن های سر سبز بوسه ميزد و گاه با جادوی آسمانی خويش آبهای خفته را به رنگ طلایی در می آورد.
بارها نیز دیدم که ابرهای تیره چهره فروزان خورشید آسمان را فرو پوشیدند .مهر درخشان را وا داشتند تا از فرط شرم چهره از زمین افسرده بپوشاند و رو در افق مغرب کشد.
خورشید عشق من نیز چون بامدادی کوتاه در زندگانی من درخشید و پیشانی مرا با فروغ دلپذیر خود روشن کرد .اما افسوس.دوران این تابندگی کوتاه بود زیرا ابری تیره روی خورشید را فرا گرفت .با این همه در عشق من خللی وارد نشد زیرا میدانستم که تابندگی خورشید های آسمان پایندگی ندارد.

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید