
07-15-2010
|
 |
کاربر فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نامه نیما
به عاليه عزيزم
قلم در دست من مردد است . حواسم مغشوش است . چرا در اين حوالي تاريك شب مرا صدا مي زنند ؟ از من چه مي خواهند؟ هيچ ! انقلاب مرموز قلب ناجور را
فرستادگان آسماني بدون جواب رد مي شوند
خدا شاعرش را در زمين تنها مي گذارد تا نيات تازه اش را دوباره بسنجد . او را همان طور ناجور با تمام مخلوق نگاه مي دارد
چرا شعله هاي قلب اين قدر ممتد است ؟ اين آتش چرا خاكستر نمي شود ؟ به من بگو انسان چرا دوست مي دارد ؟
نشانه ي خون آلودي كه قضاي آسماني آن را به زمين نشانيد و حوادث آن را دمي آسوده نگذاشت تا اين كه از اثر تيرها كهنه شد و تبديل يافت
آن نشانه ، قلب من است كه مشيت الهي آن را براي تجديد تعاليم زميني رو به زمين پرتاب كرد ولي يك اقتدار مقدس آن را نگاه داشت . گمنام ماند ، نگذاشت در انقلابات وسيع حيات به آتش و جنگ تسليم شده خاموش شود . آن اقتدار اثره ي چند كلمه حرف و چند نگاه بود . بعد از آن فراموش كردم . دوباره در يك انقلاب غير مريي و يك نواخت ، ولي تازه و عجيب ، قلب شاعر بين زمين و آسمان و فوق ادراك ديگران به خودش پرداخت
اگر دوست داشته ام يا نه . باور كن عاليه ، تو را دوست مي دارم
مي گويند عشق يك دفعه در مدت عمر هر كس به وجود مي آيد ، مراد عشقي است كه از جدايي هاي غير طبيعي كنوني ناشي شده ولي در آتيه قوانين عادله ، مثل عقد و نكاح ، آن را منسوخ مي دارد
من به عكس بسياري از علماي فلسفه ي علم الروح اين عقيده را رد مي كنم . عشق مي آيد ، مي رود ، دوباره مي آيد
مرور زمان همان طور كه يكي از قوانين اوليه تكامل است مي تواند قانون اصلي اضمحلال اشيا هم باشد . مجاورت زمان و حوادث ، مقدمه ي يك كشمكش دائمي طبيعت است . حوادث ، مجذوب و عاشق مي كند . زمان ، آن جذبه و عشق را پاك مي سازد. صفحه ي قلب ، مثل يك لوح است : همين كه يك لكه از روي آن برداشته شد ، جاي لكه ديگر باز مي شود
انسان ، اين طور با وسعت نظر خلقت يافته است . مي بيني چه طور راست حرف مي زنم . محبت با دروغ مبانيت دارد . خط تو ، تقريرات تو ، به من اميد مي بخشد . تو روشني قلب مني ! خودم را به هدر نداده ام !
دلم مي خواست با زبان مخصوصي كه در بعضي مواقع به كار مي برم قبل از وقوع امر بين خودمان بري تو چند كاغذ پي در پي هم بنويسم . براي امتحان ، حواست را مشوش كنم . و اين بعد از ديدار عكس تو بود . ولي حوادث زودتر از من ، عمل را به دلخواه خود انجام داد . بي جهت عجله شد ! چرا . چرا الفاظ ملا و شاگردش ، ما را به هم نزديك كرد ! قلب انسان كاري را مي كند كه آن الفاظ از انجام آن كار عاجزند
من ننگ دارم كه مثل ديگران به طور معمول زناشويي اختيار كنم
خوشبختانه مي بينم اين مواصلت براي من شباهت به علاقه ي محبتي را پيدا كرده است كه نزد مردم مردود است و نزد من رشد مي كند
مرا نگاه بدار . قلب من است كه مرا به تو مي دهد . نه الفاظ مذهبي ملا . دلت مي خواهد شاعري را كه بعد ها به فكرش بيش تر آشنا خواهي شد براي هميشه مطيع خودت داشته باشي ؟
جرأت داشته باش . امتحان كن . مطمئن شو و به او راست بگو
خدمتگزار تو كه هميشه تو را دوست مي دارد
نيما
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|