نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دوست داشتن با شيوه هاي مختلفي شروع مي شود . گاهي با علم است و بسيار آشكار است و در مواردي هم كاملا نا آشكار و آرام آرام .. شايد بتوان گفت با عادت كردن .

گاهي اين دوست داشتن ناشي از توهمات ماست . از افراد چهره اي مي سازيم كه صرفا در ذهن ما است و وجود خارجي ندارد آنچه در بين عوام " عشق " لقب گرفته و البته در ديد من چيزي نيست جز توهم. اين سبك دوست داشتن ها چندان دوام ندارد چون گذر زمان باعث خواهد شد به حقيقت آدمها واقف شويم در اين حالت چون آنچه دليل دوست داشتن بوده ديگر وجود ندارد احساس نارضايتي اولين چيزي كه جايگزين حس دوست داشتن مي شود .

اما دوست داشتني كه از روي علم و شناخت باشد هميشگي است حتي گذر زمان خللي روي اين حس نخواهد گذاشت . دوستشان خواهيم داشت . چون آنچه موجب دوست داشته شدن بوده حقيقي است و حقيقت هميشه مقدس به نظر مي رسد . وقتي دوست داشتن تو از روي حساب گري نباشد و آدمها را براي آنچه هستند دوست داشته باشي نه آنچه خواهند شد نه آنچه در فكر تو است اين دوست داشتن مقدس است و آرامش كوچكترين ثمره آن مي تواند باشد .

بعضي وقت ها اين دوست داشتن در اثر گذر زمان رخ مي دهد بدون اينكه بفهيد ممكن بعد از چند وقت احساس كنيد به كسي عادت كرده ايد . فقط افرادي كه روي خودشان مسلط هستند و قدرت تجزيه و تحليل را در وجود خودشان مي بيند قادر به تشخيص اين حس خواهند بود چون عامه مردم عادت كردن را با دوست داشتن اشتباه مي گيرند . البته گاهي عادت كردن همان دوست داشتن است وقتي در عين عادت كردن شناخت خوبي هم از افراد بدست بياوريد . اما اگر با خودت رو راست بودي و ديدي دانسته هاي تو آنقدر نيست كه اسم عادت كردن را دوست داشتن بگذاري بايد شهامت آنرا داشته باشي كه قبول كني شايد اشتباه مي كني . بايد آنقدر قوي باشي كه با خودت كنار بيايي . به خودت كمك كني تا برگردي به جايي كه بتواني بگويي احساس اسير بودن نمي كنم . خيلي دشوار است ولي اگر دست نگه داري هميشه حس اسيري را بدنبال خودت خواهي كشيد و لاجرم شك واژه اي كه جرات مي كند هر لحظه كه مي خواهد در زندگي تو مثل يك مزاحم پرسه بزند . يك شكل ديگر هم از دوست داشتن هست كه فقط مختص افرادي مي شود كه با تو نسبتيدارند . يا دوستشان داريم براي نسبتي كه با ما دارند و براي چيزي كه هستند يا صرفا براي نسبتي كه با ما دارند . در حالت دوم ممكن آنها را دوست داشته باشيم ولي باورشان نداشته باشيم حتي ممكن است آنها را تحمل كنيم ولي در عين حال دوستشان داشته باشيم " فقط براي نسبتي كه با هم داريم " .

خوب است كه يك بار بنشينيم و افرادي را كه دوستشان داريم يكبار به ذهن بياريم و ببينيم هر كدام را چطور دوست داريم ؟ براي چه چيز هايي آنها را دوست داريم ؟ اين حس نسبت به آنها هميشگي خواهد بود ؟ اين دوست داشتن از كدام دسته است ؟ از كجا ناشي مي شود ؟

اميدوارم حداقل آنهايي كه ما را دوست دارند فقط براي آنچه هستيم ( خود دروني ما ) ما را دوست داشته باشند چون در اين صورت اين دوستي جاودانه خواهد بود
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید