بهانه بیداری
ای رفاقت قدیمی ! ای طنین ناسروده
یه نفر نبض صدات رو از رگای ما ربوده
یه نفر صدای پات رو واسه ما خاطره کرده
بی حرارت نفسهات لحظه ها تلخه و سرده
تو کی بودی که غروبت شب ممتد ترانه س؟
پلکای بسته ی چشمات ‚ واسه بیداری بهانه س
رنگ صدات رنگ نگاه ما بود
صدای تو پناه واژه ها بود
رفتن تو یاد ما داد که همیشه موندگاری
رو تن درخت قصه مثل خط یادگاری
بین این حنجره سازا یه غریب سرشناسی
واسه واژه های صامت یه صدایی یه لباسی
معنی ناب رهایی! تو رو می سپاریم به دریا
می دونیم که بر میگردی باز به وعده گاه رویا
رنگ صدات رنگ نگاه ما بود
صدای تو پناه واژه ها بود
|