مهتابی
نبض نفس ‚ نبض صدا نبض ترانه دستمه
اما بدون بودنت ‚ هر نفسم شکستمه
تو از کدومن طایفه یی که دریا خونبهای توست ؟
رو جاده های پیش روم همیشه جای پای توست
نیستی ولی مثل چراغ راه رو نشون می دی به من
برس به داد واژه ها فاصله ها رو خط بزن
تو یه جون پناه سبزی
توی این روزای زرد
تن تو مهتابی
میشه تو شب پیداتکرد
خودت بگو ! خودت بگو ‚ بعد کدوم نفس میای ؟
کجای قصه با کلید سراغ این قفس میای ؟
چلچله ی کدم بهار پشت خزون رو می شکنه ؟
شاپرک شمع کدوم خاطره رو آتیش می زنه ؟
عزیز بی صدای من ! جواب این صدا چیه ؟
بند دهن بند سکوت ‚ تو دست پنهون کیه ؟
تو یه جون پناه سبزی
توی این روزای زرد
تن تو مهتابی
میشه تو شب پیدات کرد
|