همتپش
عزیز پا به راه من ! رفتن تو ترانه نیست
سهم من از هجرت تو ‚ زمزمه ی شبانه نیست
در این طلوع نیمه جان ‚ مرا به نام من بخوان
سفر نکن ! سفر نکن ! که خانه بی تو خانه نیست
بخوان به نام سرخ خون ! بخوان به آهنگ جنون
که در شب ناشنوا ‚ ترانه محرمانه نیست
در پس ترس نقطه چین سقوط واژه را ببین
ببین که سقف ما به جز ‚ سایه ی تازیانه نیست
در این رجز خوانی داس ‚ بر تن صدپاره ی یاس
ببین که خک تیره را ‚ جرات یک جوانه نیست
بگو به بردگان نان به این زبان بریدگان
غروب سرخ این قفس ‚ غروب شاعرانه نیست
بیا که تازه تر شوم ! از این کرانه سر شوم
نگو که در دفتر من ‚ کلام عاشقانه نیست
قدر ترانه را بدان ! نگو به چشم دیده بان
نبض قدم های غزل ‚ همتپش زمانه نیست
|