هيچ تنها و غريبي طاقت چشمات و نداره
هر چي دريا رو زمينه
قد چشمات نمي تونه
ابر باروني بياره
||: وقتي دلگيري يو تنها
غربت تمام دنيا
از دريچه قشنگ
چشم روشنت مي باره :||2
نمي تونم غريبه باشم
توي آيينه چشمات
تو بذار که من بسوزم
مثل شمعي توي شبهات
توي اين غروب دلگير جدايي
توي غربتي که همرنگ چشات
هميشه غبار اندوه روي گلبرگ لبات
حرفي داري روي لبهات؛اگه آه سينه سوزه
اگه حرفي از غريبيت اگر گرماي تموزه
تو بگو به اين شکسته قصه هاي بي کسيت و
اضطراب و نگرانيت حرفهاي دلواپسيت و
نمي تونم غريبه باشم توي آيينه چشمات
تو بذار که من بسوزم مثل شمعي توي شبهات
نمي تونم تمي تونم
نمي تونم نمي تونم
__________________
-------------------------------
ای تو همیشه در میان
آمدمت که بنگرم
گریه امان نمی دهد 
|