
11-12-2010
|
مدیر روانشناسی  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221
2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کارتون جذاب و دیدنی چوبین یادتونه؟
کارتون جذاب و دیدنی چوبین یادتونه؟
كارگردان : تارو رین
آهنگساز: میوكو آی
فیلم نامه: یوكیمورو شیمیچی
محصول 1974، ژاپن
کارتونهای کودکی نسل من با نسل بعد از من تفاوتهای فرمی و محتوایی زیادی داشت. جای شخصیتهای انسانی یا انسان باورانه حیوانی با خصائل سیاه و سفید و خاکستریِ محبت، حسادت، تنهایی، افسردگی، مقاومت، شجاعت یا حماقت را آدم های فضایی و موجودات محیرالعقولی گرفتند که پیشرفت های تکنولوژیک، خوراک هر روزشان بود و تنها با فشار دگمه ای به جنگ با هم میشتافتند.
«چوبین» اسمش به معنای «ساخته شده از چوب» که یک اسم خاص خارجی بود. او که از فضا آمده بود، وفادار به سنت غالب انیمیشن های ژاپنی، غم فراق مادر داشت و درصدد بود که با شکست دادن برونکای خبیث، مام مهربانش را از چنگال او برهاند. در چوبین، در کنار برونکای دماغ بادمجانی و خفاش های بال دار آهنی یکچشم و جک و جانورهای زاغ رنگ ماغ پیکری که به هر کار خفن ِ«نیست در جهانی» توانا بودند، رولی و پدربزرگش را هم می دیدیم که رابطة عاطفی نسبتا عمیقی با چوبین داشتند.
همینطور پروانه که یار و غم خوار تنهایی و افسردگی چوبین بود و البته لج بازی های کودکانة بینشان، گه گاه غصة تازه ای می شد افزون بر غم های جانکاه چوبین. تازه خرس و خرگوش و قورباغه هم به عنوان دوستان کمی تا قسمتی ابله چوبین حضور داشتند.
یادم است که آن موقع، چوبین را خیلی دوست داشتیم. برایمان جذاب بود و تازگی داشت. به هم خوردن ها و منفجر شدن های آن خفاش های احمق، یادم مانده و خنده های شیطانی برونکا در پس چشمان نفرتانگیزش ...
جغدی که از درخت پرت می شد پایین و «یه خبر بد» را اعلام می کرد و پسر قورباغه که همیشه در دهان پدرش بود !
از جزئیات یا حتی کلیت هیچ اتفاق خاصی در خاطره ها اثری نیست و البته این موضوع نباید خیلی هم عجیب باشد. اگر کمی فکر کنید، راز ماندگاری کارتون های کودکی نسل من را همین جا می بینید.
تیتراژش كه میآمد، وول خوردن شروع میشد، هیچوقت نفهمیدم كه چوبین چهجور جانوری بود. اگر حیوان بود، پس چرا مادرش آدم بود و اگر آدم بود، پس چرا قیافهاش آن شكلی بود: تركیبی از تا دو تا چشم گنده، یك خرمن مو، دو تا دست و دو تا پای قلمبه؟ ولی در مجموع، شبیه هیچ جانور قابل تصوری نبود. همیشه خدا روی اعصاب آدم رژه میرفت.
چرا رنگ آن قورباغه قرمز بود و بچهاش توی دهنش زندگی میكرد؟ چرا چوبین عاشق پروانه شده بود و آن دختره كه چوبین پیششان زندگی میكرد، رقیب عشقی پروانه بود، آن هم از نوع خارقالعاده و نایابش؟
چرا قیافه خرسه، آنقدر دپرس بود و فقط گل میخورد؟
چرا پیپ پیرمرده مثل پیپ عموی بلفی، كنار دهنش چسبیده بود و نمیافتاد؟
چرا هر وقت اتفاق بدی میافتاد، آن جغد بیچاره از بالای درخت میافتاد پایین؟ یعنی چیزیاش نمیشد؟
یعنی توی آن جنگل به آن گندگی، هیچ آدم دیگری غیر از پیرمرده و دختره زندگی نمیكردند؟ چرا پیرمرده و دختره نمی توانستند با حیوانها حرف بزنند؟ ولی چوبین كه مثلا از یك سیاره دیگر آمده بود میتوانست با همه حرف بزند؟
منبع:ایران ناز
ویرایش توسط GolBarg : 11-12-2010 در ساعت 10:49 PM
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|