گیرم اندوه تو خواب است ................ونگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز.......... این همه سال
پس دلم منتظر کیست ..................................................که من بی خبرم
که من از آتش اندوه خودم ..........شعله ورم
ماه یک پنجره وا شد....................................... به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد ............به خیالم که تویی
این چه رازی ست ....که در چشم تو باید................. گم شد
باید انگشت نمای....... تو و این مردم شد
به گمانم............................. دل من........... باز شقایق شده ای
کار از کار گذشته است ............................تو عاشق شده ای
یال کوب عطش است........... این که کنون می آید
این که با اسب گل از....................... سمت جنون می آید
بی تو ..بی تو ....چه زمستانی ام اعرابـــــــــــــــی من
چقدر سردم وبارانی ام ...اعـــــــرابی من
تو کجایی و.......................................منِ ساده ی درویش کجا؟
تو کجایی و ............................................................ ...........من بی خبر از خویش کجا؟
دل خزانسوز بهاریست.......بهاریست که نیست
روز وشب منتظر اسب و سواری ست ....که نیست
در دلم این عطش کیست ..........................خدا می داند
عاشقم................. دست خودم نیست خدا می داند
عاشق چشم تو هستیم و زما بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری
__________________
-------------------------------
ای تو همیشه در میان
آمدمت که بنگرم
گریه امان نمی دهد 
|