[آناهیتا الهه آبها]

سلام له گشتتان

یه شعری هست که صدیق تعریف میخوانه و میگه

هی داد وهی بیداد کس دیار نیه کس له درد کس آگا دار نیه...
نه دنگ دوسی نه یار دیاره ...
واقعا برای ای تاپوق ما خوبه

فرانک خانوم مه که هستم ای عسل گیس بریای (البته دور از جانش) معلوم نیس کجاس جالبه وقتی بعد از یه مدتی میاد میگه چرا کسی نیست نمیگه خودم نبودم ها میگه ما نیستیم مه کشته مرده ای اخلاق عزیزشم

رزیتا خانوم گل و گلابم که از سفر آمده سفر بی خطر رزیتا خانوم پگاه و پویان حالشان خوبه؟

مثل اینکه نه از ای باران خبری هست نه از او باران خدا کنه ای باران بیاد تا اویکی بارانم بیاد

بچه ها یه چیز جالب یعنی یه معمای جالبه که مه خودم خیلی وقت پیش اینه خواندم حالا بری شما هم میگمش سرگرم باشیم
یه روز حالا شایدم یه شب دانشمندا دور هم جمع میشن البته تو بهشت میگن بیایم سک سک بازی کنیم از شانس بد انیشتین باید چشم میذاشت و تا صد می شمارد خوووووووووووووو بعد همه میرن قایم میشن بجز نیوتن .نیوتن میاد جلوی انیشتین یه مربع یک در یک دور خودش میکشه و توش وایمیسه انیشتین که شمارشش تمام شده بود چششه وا مکنه میبینه نیوتن جلوشه میگه نیوتن سک سک ولی نیوتن میگه مه نیوتن نیستم و رو حرفش اصرار داره
حالا به نظر شما چرا نیوتن ای حرفه زد؟

بعنوان راهنمایی بگم که جوابش یکی از قوانین فیزیکه