شعری از عبدا... پشیو
روز خوش دختران....
یک شعر از : عبد الله پشیو
ترجمه : حسن اشعری - نقده
روز خوش ،
دختران قرن آینده !
روز خوش ،
پسران قرن آ ینده
بمانید چشم به راه من ،
هرچند دورم از شما...
برسر پیمانم هنوز
تاب نادیدنتان نیست مرا
مپرسید کی ،
مپرسید چون ،
مپنداریدپشیمانم .
شاید
به هنگام نوروز
به سان ریشه ی گیاه
برفراز تپه ی ملامروان
زندگی را زسر گیرم
شاید یک شب
همراه برق آذرخش
بازآیم
چون شبح پرچم بک نفس
پیش چشمان به اهتزاز در بیایم
شاید ازپیرگباری باران بهاری
دردامان سپیداری
به سان قارچ برآیم از دل خاک
یادرکشتزاری متروک
برویم چون خوشه ی جو،
در غوغای پای کوبان
روم در قلب ازدحام
به ناگه گیردم دستی
دست دختر هم رقصی .
روز خوش،دختران قرن آینده
روز خوش، پسران قرن آ ینده ،
چون رسید لحظه ی دیدار
بخوانیدم برسفره ی لبریزتان
که طعم اشک و خون نمی خیزد ازنانتان
باشد یک شب به آرامی
بیاسایم دربستر خوابهایتان
به هرکجا سر کشیدم به زندگی در این جهان
ماوای من
یا کلک بود روی امواج
یا شاخه ای تک افتاده در سیه باد.
فقط یکباربگذارید
روز روشن بر لب راه
فارغ از فتوای شیخ و رخصت خانان
رها از ترس ،بی خیال طعنه ها
درآویزم به اندام دختر کردی
عطر نرگس بیفشاندنفسهایش
دستانش طعم و بوی خاک
روز خوش ،
دختران قرن آینده...
روز خوش،
پسران قرن آ ینده
دستم به دامان
چون در رسد آ ن روز
روز روییدن یابرآمد ن
مرا پساپورتی دهید
هرچه که باشد مهم نیست
بلند بالا یا میان قد
آنسان که دلخواه شماست
زرد گونه یا که قرمز
بنفشه ای و یا آبی
ویاسیاه همچو قطران...
به درازای زندگی حسرت به دل ماندم
تنها یک روز
در جیب خود داشته باشم
شناسنامه ی میهنم را
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )