نمایش پست تنها
  #712  
قدیمی 03-13-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


باج به شغال نمی دهیم

گاهی دور زمان و مقتضیات محیط ایجاب می کند که آدمی به حکم ضرورت و احتیاج از فرد مادون و کم مایه ای تبعیت و پیروی کند و دستور وفرمانش را بر خلاف میل و رغبت اطاعت و اجرا نماید. ولی هستند افرادی که در عین نیاز و احتیاج زیر بار افراد کم ظرفیت نمی روند و عزت نفس و مناعت طبع خویش را بر تر و بالاتر از آن می دانند که با وجود پاکدلان وارسته به دنبال روباه صفتان فرومایه بروند.تمام مال و خواسته را در پیش پای رادمردان می ریزند ولی دیناری عنفا به دون همتان نمی پردازند. جان به جانان می دهند ولی قدمی در راه فرومایگان بر نمی دارند. خلاصه" تاج به رستم می بخشند و لی باج به شغال نمی دهند."

باید دانست که ضرب المثل بالا به دلیلی که بعدا خواهد آمد شغاد صحیح است نه شغال. گو اینکه شغال در مقایسه با شیر ژیان به مثابه همان شغاد در مقابل رستم دستان است ولی صحیحترین روایت در مورد ضرب المثل بالا همان شق اول است که به داستان تاریخی رستم و شغاد مرتبط می باشد و در شاهنامه فردوسی به تفصیل آمده است . ذیلا اجمالی از آن تفصیل بیان می شود:


در اندرون خانه زال ، پدر رستم، کنیزک ماهرویی بود که خوش می خواند و رود می نواخت. زال را از آن کنیزک خوش آمد و او را به همسری برگزید. پس از مدت مقرر:


کنیزک پسر زاد از وی یکی

که از ماه پیدا نبود اندکی

ببالا و دیدار، سام سوار

وزو شاد شد دوده نامدار

ستاره شناسان و گنده آوران

زکشمیر و کابل گزیده سران

بگفتند با زال و سام سوار

که ای از بلند اختران یادگار

چو این خوب چهره بمردی رسد

یگانه دلیری و گردی رسد

کند تخمه سام نیرم تباه

شکست اندر آرد بدین دستگاه

همه سیستان زو شود پر خروش

وز شهر ایران بر آید بجوش

زال زر از این پیشگویی غمگین شد و به خدا پناه برد که خاندانش را از کید دشمنان مفاسد بیگانگان محفوظ دارد. به هر تقدیر نام نوزاد را شغاد نهاد و به ترتیب و پرورش او همت گماشت. چون شغاد به حد رشد رسید او را نزد شاه کابل فرستاد تا در کشور داری و تمشیت امور مملکت بصیر و خبیر شود. شاه کابل دخترش را با وی تزویج کرد و در بزرگداشتش از گنج و خواسته دریغ نورزید. در آن موقع باج و خرابی کشور کابل- افغانستان- به رستم دستان میرسید و همه ساله معمول چنان بود که یک چرم گاوی باژ و ساو می ستاندند و برای تهمتن به زابلستان می فرستادند.


چنان بد که هر سال یک چرم گاو
ز کابل همی خواستی باژو ساو


وقتی که شغاد به دامادی شاه کابل در آمد انتظار داشت که برادرش رستم باج و خراج از شاه کابل نستاند و در واقع کابلیان باج به شغاد بدهند. اهالی کابل چون این خبر شنیدند از بیم سطوت رستم و یا از جهت آنکه شغاد را در مقام مقایسه با برادر نامدارش رستم مردی لایق و کافی نمی دانستند همه جا در کوی و برزن و سروعلن به یکدیگر می گفتند:" تا وقتی که رستم زنده است ما باج به شغاد نمی دهیم.



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید