و اصلا هم بحث هیچ سبک و قالبی نیس !
ما نمیتونیم بگیم شعر اینجوریه ، شعر اونجوریه
شعر مسیر خودشو میره !
غزل .... سپید .... قصیده ...... رباعی ...... دوبیتی ........ نیمایی .....
من فک نمیکنم منظور شاملو این بوده که غزل نگین
بلکه فضا رو طوری دیده که تصمیم به یه تحول عظیم فکری گرفته.
خوب حالا ما چیکار کنیم غزل نگیم ؟؟؟؟؟
چرا..... بگیم !
ولی شعر هم مث بقیه هنرا ، یه دانشه و باید مطابق زمانش پیش بره
الان دکتری که مدرک 5 سال پیشو داره بدون خوندن مقاله های روز نمیتونه به حرفه ش ادامه بده
چون نیاز یه جامعه با گذشت زمانش تغییر می کنه !
پس غزل بگیم اما پست مدرن !
اشکال رایج شعر های امروز اینه که ذهنی اند و عینی نیستن.
مثلا پابلوو نرودا تو کتاب "چکامه" ش اومده تو یه شعرش مخاطبشو کت شلوارش قرار داده
باهاش حرف زده .. درد دل کرده ... تو خیابون باهاش قدم زده .. و .......
درواقع کت شلوارو ابزاری برای بیان اونچه در درونش بوده قرار داده.
اما شاعرای ما بیشتر ذهنی اند... یه دختر تو رویا و ....
کدوم یکی از ماها برا جورابمون ؛ میز ؛ انگشتمون و اشیایی که اطرافمونه شعر گفتیم ؟
چقد میشه شعرهای مارو به عینه حس کرد و تو خیال نرف ؟
درد شاملو از سر راه برداشتن غزل نبوده ؛ درد اون درجا زدن غزل بوده
وگرنه اون خودش هرچی داره از کلاسیک گفتنش و غزلاش داره
و با پشتوانه ی اونا به اینجا رسیده ! و وامدار غزلاشه .
در آخر
شعر هرچی (هر سبک) که باشه مهم نیس
مهم اینه که با توجه به نیاز و شرایطش در بستر مناسب و در مسیر خودش گام برداره !
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
ویرایش توسط GhaZaL.Mr : 05-14-2011 در ساعت 05:59 PM
|