من مقاله ی شاملو و شفیعی کدکنی رو درمورد غزل خوندم
امیدوارم بتونم فراز هاو یا چکیده ای از اونارو اینجا بنویسم !
آخه خودشون خیلی طولانیه.
غزل
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
ویرایش توسط GhaZaL.Mr : 05-14-2011 در ساعت 05:58 PM
|