
05-16-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آخدا! تو کریمی ، اونم کریمه ، منه فلان شده هم کریمم!
کریم خان زند به تماشای کار بنایان آمده بود و بر صفه ای در سایه به کرسی نشسته بود ، قلیانی از تنباکوی معطر برابرش نهاده بودند و قدحی افشره ، که هوا به غایت گرم بود . از سر اتفاق دید که یکی از گلکاران ، یکی سر به جانب آسمان برداشته سخنی گفت و به تلخی آهی کشید . فرمود او را به حضور آورند و از آن حال باز پرسید . او گفت : "ای جهاندار! مرا نیز چون تو نام کریم است . دیدمت که در آن فراز به سایه نشسته ای ، با غلامان و امیرانت در پس و شربت و قلیانت در پیش . به حسرت با خداگفتم : بار الها! تو کریمی ، خان زند نیز کریم است و من فلان شده نیز کریمم ." وکیل سخت بخندید و او را درمی بسیار داد .
برای بستن جلوی دهن آمیرزا . . .!
نام کامل این آمیرزا را استاد باستانی پاریزی (در کتاب آسیای هفت سنگ) آقا میرزا بقای بیرجندی ذکر کرده است . به هر حال آمده است که این آمیرزا، آخوندی بسیار سختگیر بوده و در قلمرو مذهبی خود نفوذ کلام بسیار داشته و مسلمانان از خشم و غضبش نیک حساب می برده اند ، که هر لغزش ناچیزی را به شدت کیفر می داد .
معروف است که وقتی به گوش او رساندند که زنان در گرمابه عمومی از بستن لنگ طفره می روند و به اعتبار آنکه همه از جنسی واحد هستند و نامحرمی در میان نیست به یکباره عریان می شوند . آخوند بی درنگ فرمان داد که از آن پس زنان در گرمابه ها موظف به بستن فوطه اند و وای بر مؤمنی که از امروز بر خلاف این فتوا عمل کند .
روزی در گرمابه ای زنی را دیدند با فوطه ای چندان از هم دریده و شره شره که از حکمت فوطه به کلی عاری مانده بود و از فوطه بر آن تنها نامی باقی . زنان از مشاهده آن حال به خنده افتادند و گفتند این دیگر چه صیغه ایست؟ زن گفت : "راست است . شاید این جُلپاره را لنگ نتوان نامید ، اما آنقدر هست که جلوی دهن آمیرزا را ببندد ."
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|