
05-16-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هروقت روستایی ساده دلی بنشیند و « خیال پلو » بپزد و آرزوهای دور و دراز ببافد حاضران این مَثل را می زنند .
می گویند : یك روز زنی كه شغلش ماست فروشی بود ، ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد . در راه با خودش فكر كرد كه « ماست را می فروشم و از قیمت آن چند تا تخم مرغ میخرم . تخم مرغ ها را زیر مرغ همسایه میذارم تا جوجه بشه . جوجه ها كه مرغ شدند می فروشم و از قیمت آن گوسفند می خرم . كم كم گوسفندهام زیاد میشه ، یك روز میان چوپون من و چوپون كدخدا زد و خورد میشه كدخدا مرا میخواد و از من میپرسه : چرا چوپون تو چوپون مرا زده؟ منم میگم : « زد كه زد خوب كرد كه زد ! »
زن كه در عالم خیال بود همینطور كه گفت : « زد كه زد خوب كرد كه زد » سرش را تكان داد و ظرف ماستی از رو سرش به زمین افتاد و ماست ها پخش زمین شد .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|