و من عاشق این دو بند از کارهای نیما م ....
گرم یادآوری یا نه من از یادت نمی کاهم !
تورا من چشم در راهم ....
--------------
داروگ !
کی می رسد باران .. ؟
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|