نمایش پست تنها
  #675  
قدیمی 06-22-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شب و دلتنگی هام

باز هم شب آمد و هزاران دلتنگی را با غمی کهنه با خود به همراه آورد .

هنوز هم من مانده ام تنها . در این تنهایی ها سکوت همدم من است و دیدن اشیاء و حرکت کند ساعت که با آرامشی خاص قدم می زند.
دلم گرفته و نمی دانم که چه باید بکنم . چه سکوت غریبی همه جای این اتاق با من غریبه اند و با نگاهی تلخ و شکننده در سردترین لحظه حضور به من طغیان می کنند .

کیستم جز دردی تکراری که در تکرار ساعتها و روزها و شبها بی هدف می روم. خوشا به حال نفس که یک رفت دارد یک برگشت و من همیشه در خودم و غمهایم تکرار می شوم بی آنکه تصویری از بودنم را کسی ببیند .

همه با ترفند محبت از پشت خنجر می زنند و بی توجه به عملشان شاد و شیرین می روند و می گویند که همه را دروغ می گوید . بریده ام از این زندگی پر از هیجان بی اعتمادی و دلتنگی.

باید رفت تا سحر چیزی نمانده . با طلوع آفتابی دیگر زخم زبان تازه ای خواهند زد. شب دلتنگی انتظار کم درد نیست غم بی هم نفسی دیگر برای چیست .
__________________

پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GolBarg سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید