شعر من حادثه نیست
شعر من تکه ای از ذهن من است
شعرهایم
نقش بارانی یک لبخند است
روی یک کوزه ی لب خشکیده
شعر من
جای قدم های سفر کرده به اندوه شقایق ها نیست
حرفهای دل من راز گل سرخ نبود
شعر من
کلبه ی ویران شده ی پنجره نیست
شعرهایم اما...
تکه ای خاک خداست
بین امواج پریشان نفس های زمین
خالی از هر عابر
شعر من شاخه گلی است که من ان را امروز
به تو خواهم بخشید
راستی شعر مرا می خوانی؟