شیعری له ماموسا نالی
شهوی یهلدایهیا دهیجوورهئهمشهو
کهدیدهم دوور لهتۆ بێنوورهئهمشهو؟!
دڵم وهک حاکمی مهعزوولهقوربان!
خهڵاتی وهسڵی تۆی مهنزوورهئهمشهو
دڵیش مایل بهدیدهی تۆیه، بۆیه
لهمن وهحشی و ڕهمیدهو دوورهئهمشهو
کهتۆی شای کهچکولاهی دیدهمهستان،
چ باکم قهیسهر و فهخفوورهئهمشهو؟!
لهخهو ههڵساوهیا ئاڵۆزهچاوت؟
ههمیشهوایهیا مهخموورهئهمشهو؟
سوروشکم نهقشی چاوی تۆ دهکێشێ
کهجێم سهردارهکهی (مهنسوور)هئهمشهو
موسوڵمانان دهپرسن حاڵی «نالی»
لهکونجی بێکهسی مههجوورهئهمشهو
(ترجمه فارسی)
شب یلداست یا شبی ظلمانی امشب
که چشمانم دور از تو بینورند امشب؟!
دلم همچون حاکمی عزل گشته است، قربان!
خلعت وصال ترا آرزو دارد امشب
دل نیز مایل به دیدن روی توست، به همین خاطر
از من وحشی و رمیده و دور است امشب
که ترا شاه کج کلاه ِدیده مستان را داشته باشم
چه باکی از قیصر (لقب پادشاهان روم و روس) و فخفور (لقب پادشاهان چین) خواهم داشت؟!
از خواب پریدهای، یا که چشمانت را خشمگین نمودهای؟
همیشه اینچنین است یا خمارند امشب؟
اشکهایم نقش چشمانت را میکشند
تا سرانجامم را همچون «منصور حلاج» به بالای دار بکشند
مسلمانان از حال «نالی» میپرسید؟
در کنج بیکسیاش ترد گشته است امشب