غم تنهایی
این روزها بیشتر از همیشه مفهوم تنهایی و کنار گذاشته شدن رو حس می کنم . در عین اینکه سعی میکنم منطقی فکر کنم و با خودم بگم که برام مهم نیست ولی مهم هست . خیلی هم مهم هست. علاقه ای ندارم که دم به دم آدم های رنگارنگ وارد زندگیم بشن و باز خارج بشن . تا اون اندازه ای که خودم رو میشناسم می دونم که آدمش نیستم . اگر روزی زندگیم این شکلی بوده کاملا احساس عدم امنیت کردم . کسانی که دوستیشون با من کهنه شده و مدت زیادی ازش گذشته برام حکم گنج رو دارن . حالا اگر نگم با ارزش ترین ولی یکی از با ارزش ترین گوهرهای گنجم رو دارم از دست می دم. حس بدیه خیلی تلخ . منطق هم حالیم نیست . من با قلبم فکر می کنم . با تمام تلخی و شیرینی هاش داره این دوستی به انتها میرسه . یا حداقل خیلی کم جان تر از قبل میشه ولی دوست عزیزم این رو بدون تو همیشه در قلب من هستی . همیشه و همیشه . دوست خوبی نبودم برات ولی امیدوارم تو هم منو فراموش نکنی ...