نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 12-06-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض Charles Bukowski

من در خانه ای قدیمی زندگی میکنم
جایی که هیچ چیز فریاد پیروزی سر نمیدهد
و تاریخ نمیخواند
جایی که هیچ چیز گلی نمی کارد
گاهی ساعتم میافتد پایین
گاهی خورشید من به تانک آتش گرفته ای میماند...
من ارتشهایتان را
نمیخواهم
یا
بوسه تان را
یا
مرگتان را
من خودم
آنها را دارم
دستهایم بازو دارند
بازوهایم شانه
شانه هایم مرا
من خودم را دارم

شما زمانی مرا دارید که مرا ببینید
ولی من دوست ندارم که شما مرا ببینید

دوست ندارم که ببینید

چشم در سر دارم
و می توانم راه بروم
و نمی خواهم پرسشهایتان را پاسخ دهم
نمی خواهم سرگرمتان کنم
نمیخواهم که سرگرمم کنید
یا ناخوشم کنید
یا سخنی بگویید
نمیخواهم دوستتان بدارم
نمیخواهم نجاتتان بدهم

بازوهایتان را نمیخواهم

شانه هایتان را نمیخواهم
من خودم را دارم

شما خودتان را دارید

بگذاریم همه چیز همین طور بماند.

.
.
.
.
/هنری چارلز بوکفسی/
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید