خونه.داریوش :|
خونه این خونه ویرون واسه من هزار تا خاطره داره
خونه این خونه ی خالی چه روزایی رو به یادم میاره ...
خونه این خونه ویرون واسه من هزار تا خاطره داره
خونه این خونه خالی چه روزایی رو به یادم میاره
اون روزها یادم نمیره دیوار خونه پر از پنجره بود
تا افق همسایه ما دریا بود ستاره بود منظره بود
خونه، خونه جای بازی برای آفتاب و آب بود
پر نور واسه بیداری پر سایه واسه خواب بود
پدرم میگفت قدیما کینههامون رو دور انداخته بودیم
توی برف و باد و بارون خونه رو با قلبهامون ساخته بودیم
خونه عشق مادرم بود که تو باغچهاش گـل اطلسی میکاشت
خونه روح پدرم بود چیزی رو همپای خونه دوست نداشت
خونه، خونه جای بازی برای آفتاب و آب بود
پر نور واسه بیداری پر سایه واسه خواب بود
سیل غارتگر اومد از تو رودخونه گذشت
پلها رو شکست و برد زد و از خونه گذشت
دست غارتگر سیل خونه رو ویرونه کرد
پدر پیـــرم رو کشت مادر رو دیـــوونه کرد
حالا من موندم و این ویرونهها پر خشم و کینه دیونهها
من زخمی من خسته من پاک مینویسم آخرین حرف رو رو خاک
کی میاد دست توی دستم بذاره تا بسازیم خونهمون رو دوباره
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|