[مهرگان]

بچه ها فردا آب قطعه !
ترنم عکسات قشنگن خیلی زیاد

اقا ما رفتیم بیستون، ای شمعه هست هشتن رو سفره هفت سینه، بری چه نخوره تو سر یه خانومی؟
یک بساطی بود!
واقعا جای تاسف داره
بنده خدا داشت رد میشد، سی کو شانس! همو لحظه شمعه گه خم شد افتاد روی سرش، تا جاییکه ما ویسادیم آمبولانس آمد و خانوم رفتت درمانگاه امیدوارم الان حالش خوب باشه
جشنواره بادبادک ها بود، تلویزیون روز قبلش زیر نویس رفت که صبح فردا، آقا ما هم صبح فردا رفتیم گفتن برین بعد از ظهر بیاین !
باز هم جای تاسفه!
بعد از ظهر بازم رفتیم، چه کشکی؟ چه دوغی؟ جشنواره بادبادک هس کجا؟
مکانش اصلا مناسب نبود، وقتش هم همینطور، باد شدید میامد میخورد به کوه با عظمت بیستون و کمانه میکرد! بادبادک بازی فقط لب دریا! بیستون حتی یه بادبادک فروشی درست و حسابی هم نبود که کایت بفروشه به مردم، باد شدید میامد کایت 9 هزار تومنی داداشمه باد برد افتادیم دنبال قرقره ش یکی برامان گرفتش
فقط کایت هایی بالا میرفتن (اونم با مصیبت) که خیلی خیلی پهن بودن، با مصیبت چون کایت پهن سنگینه، سرجمع 3 نفر کایت دریت و حسابی داشتن. 3 نفر!
نه داوری، نه دم و دسگاهی، نه فلشی به سمت محل برگزاری! هیچی!
فقط آقایی از میراث فرهنگی برای گرفتن عکس آمده بودن
خلاصه . . .

اینم از ماجرای بیستون رفتن ما!
حقش این نیست، بیستون خیلی باکلاس تر از این حرفاس. . .

او عکسام خودم گرفتم معلوم نیست چه به چیه!

حالا دیگه شب بخیر!